هاشم
نویسه گردانی:
HAŠM
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن یحیی الجرمی . محدث است و از ابودعیل روایت کرده . (لسان المیزان ج 6 ص 184).
واژه های همانند
۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
هاشم . [ ش ِ ] (ع ص ) آنکه نان در اشکنه خرد میکند. (ناظم الاطباء). هشم الترید لقومه ؛ فهو هاشم . (اقرب الموارد). || کوه نرم . (یادداشت مؤلف...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) پدر برخی از سی نفر شجاعان داود بود. (قاموس کتاب مقدس ).
هاشم . [ ش ِ ](اِخ ) آچین . پادشاه نشین غیرمستقل قدیم کشور سوماتراکه سابقاً در دست دولت هلند بوده است . دارای معادن و مواد نباتی ذیقیمت است...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) از اطبای قرن سوم هجری در مصر و طبیب دربار احمدبن طولون اولین امیر سلسله ٔ بنی طولون مصر بود. وی شاگرد سعیدبن توفیل ط...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ازرواة است . ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی ، داستانی از قول وی درباره ٔ مرگ عمربن عبدالعزیز خلیفه ٔ اموی نقل کرده است . ر...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (سلطان ...) از حکام تنکابن . وی در سال 910هَ . ق . بعد از کار کیا میرسیّد به حکومت تنکابن رسید. هاشم بر ضد برادر خود سلطا...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (سید...) از سادات مرتضوی هزارجریب منسوب به خانواده ٔ جبرئیلی ۞ که بین سالهای 934 و 973 هَ . ق . در هزارجریب (مازندرا...
هاشم . [ ش ِ ](اِخ ) (میر...) از وزراء و حکام مازندران در دوره ٔ صفویه . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 186).
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (میر...) از شعرای قرن نهم هجری ، از مردم هرات بود. امیر علیشیر نوائی درباره ٔ وی می نویسد که اول کمانگری میکرد و سپس ...
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان نودان بخش کوهمره ٔ نودان شهرستان کازرون ، واقع در 9 هزارگزی شمال نودان و شمال کوه تل مرگ و جنوب رو...