اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هان

نویسه گردانی: HAN
هان . (صوت ) ۞ امر به شتاب کردن ، یعنی بشتاب و جلد باش . (برهان ) (ناظم الاطباء). || (ق ) براستی و در حقیقت . (ناظم الاطباء). || (صوت ) کلمه ٔ جواب به معنی آری . بلی . || کلمه ٔ تنبیه است ، یعنی در محل آگاهانیدن و تأکید در کاری و امری به کار برند خواه به طریق امر باشد و خواه به تصدیق وجد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) :
هان و هینش کنم از حکمت زیرا خر
بازگردد ز ره کژ به هان و هین .

ناصرخسرو.


هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مداین را آئینه ٔ عبرت دان .

خاقانی .


زمین بلرزد بر خود اگر تو گویی هین
فلک بماند برجای اگر توگویی هان .

کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری ).


گفت خندان که هین پیاله بگیر
ستدم گفت هان ز باده منوش .

هاتف اصفهانی .


گوید به فلک گر به منع هان
راند به زمین گر به امر هین
گردون و درنگ ارچه نی چنان
گیتی و شتاب ارچه نی چنین .

رضاقلی خان هدایت .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
هان . (اِخ ) نام سلسله ٔ پادشاهی چین است که در دو قرن اول میلادی در آن کشور حکومت داشته اند. (از اعلام المنجد).
هان کاو. (اِخ ) ۞ از شهرهای مرکزی چین و بزرگترین شهر تجارتی آن کشور که در ساحل چپ رود یانگ تسه ۞ و محل تلاقی آن با رود هان کیانگ ۞ ...
حب هان . [ ح َب ْ ب ِ ] (اِ مرکب ) قاقله ٔ صغیر. هال . هیل بوا. هِل . || تین الفیل . || تخم گل یُسر. حب البلوغ .
هان کیانگ . (اِخ ) نام رود بزرگی است در چین که از کوههای واقع در حدود غربی ایالت شن سی سرچشمه میگیرد و ایالت مذکور را مشروب میسازد و پس ا...
هان و هین کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آگاه کردن . تنبیه کردن . آگاهانیدن : هان و هینش کنم از حکمت زیرا خربازگردد ز ره کژ به هان و هی...
حان . [ حان ن ] (ع ص ) نعت فاعلی از حنین . (منتهی الارب ). || آرزومند. (مهذب الاسماء). || نیک طرب کننده و آرزومندشونده . (آنندراج ). || ب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.