اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هب ء

نویسه گردانی: HB ʼ
هب ء. [ هََ ب ْءْ ] (اِخ ) قبیله ای است از عرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حب الخطائی . [ ح َب ْ بُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) کرچک هندی . حب سلاطین . دند. (اختیارات بدیعی ). صاحب اختیارات بدیعی در دند گوید: و آن سه نوع ...
حب رسول ا. [ ح ِب ْ ب ُ رَ لِل ْ لاه ] (اِخ ) لقب زیدبن حارثة است . رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 16 و حب الرسول شود.
حب خیزران . [ ح َب ْ ب ِ خ َ زَ ] (ع اِ مرکب ) حبی است نافع خنازیر را فیقرا، ایارج ، هر یک سه درم ، نماریقون دودرم ونیم ، انزروت چهاردرم ، ترب...
حب سلاطین . [ ح َب ْ ب ِ س َ ] (اِ مرکب ) رجوع به حب السلاطین و دند شود.
حب قوقایا. [ ح َب ْب ِ ] (اِ مرکب ) یا حب القوقایا. حب جالینوس . صاحب تحفه گوید: حب قوقایا خلطهای غلیظ لزج را دفع کند و صداع و سدر و دوار را ن...
حب القنیدی . [ ح َب ْ بُل ْ ق ِ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به حب ّالسناد شود.
حب القرنفل . [ ح َب ْ بُل ْ ق َ رَ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) ۞ رجوع به حب قرنفلی شود.
حب الکاکنج . [ ح َب ْ بُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) ۞ تخم عروس درپرده . حب النوم . حب اللهو. جوزالمرج . عبب . صاحب اختیارات گوید: جوزالمرج خوانند و ...
حب النافوخ . [ ح َب ْ بُن ْ نا ](ع اِ مرکب ) به لغت اهل بغداد بیخ دلبوث خشک است .
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۷ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.