گفتگو درباره واژه گزارش تخلف هبر نویسه گردانی: HBR هبر. [ هَِ ب ِرر ] ۞ (ع ص ) بریده . (منتهی الارب ). بریده و قطعشده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قطعشده به وسیله ٔ هبر. (معجم متن اللغة). صاغانی گوید: اسم است از هبر به معنی قطع. (معجم متن اللغة). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی هبر هبر. [ هََب َ ] (اِ) چرک و ریم زخم را گویند، و با بای فارسی هم آمده است . (برهان ) (ناظم الاطباء) (رشیدی ) (انجمن آرا). چرک و ریم بود. (فرهن... هبر هبر. [ هََ ] (ع ص ، اِ) هموار و پست از زمین . (منتهی الارب ). زمین هموار و پست . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زمین پست هموار که گردش بلند با... هبر هبر. [ هََ ] (ع مص ) بریدن گوشت به پاره های کلان . (ناظم الاطباء). کلان پاره بریدن گوشت را. (منتهی الارب . || بریدن گوشت . (معجم متن الل... هبر هبر. [ هََ ب َ ] (ع مص ) بسیارگوشت گردیدن و فربه شدن شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). هبر هبر. [ هَُ ] (ع اِ) آنچه از کتان بیفتد بشانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه از کتان در شانه کردن بیفتد. (ناظم الاطباء). || خسته ٔ ان... هبر هبر. [ هَُ ] (ع اِ) ج ِ هَبر. (اقرب الموارد). رجوع به هَبر شود. هبر هبر. [ هََ ب ِ ] (ع ص ) جمل هبر؛ شتر بسیارگوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتر بسیارگوشت . (اقرب الموارد). بعیر هبر وبر؛ شتر پرگوشت پشمناک . ... هبر هبر. [ هَُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ هبیر. رجوع به هبیر شود. هبر هبر. [ ] (اِخ ) از دیه های ساوه . (تاریخ قم ص 140). هبر هبر. [ ] (اِخ ) از طسوج خوزان . (تاریخ قم ص 115). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود