هدر
نویسه گردانی:
HDR
هدر. [ هَِ ] (ع ص ) گران : رجل هدر؛ مرد گران . (منتهی الارب ). مرد سنگینی که خوبی در او نبود. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حدر. [ ح ُ دُرر ] (ع ص ) سطبر. (منتهی الارب ).
حدر. [ ح َ ] (ع اِ) نزد قراء، از مراتب اصول و قواعد علم تجوید است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
حدر. [ ح ُدْ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حادر. (معجم البلدان ).
حدر. [ ح ُدْ دَ ] (اِخ ) از محال بصره پهلوی خطه ٔ مزینة. (معجم البلدان ).