اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هده

نویسه گردانی: HDH
هده . [ هَُ دَ / دِ ] (اِ) حق وراست و درست باشد چنانکه بیهده ناحق و باطل و هرزه را گویند. (برهان ). حق . (اسدی ). هوده . قیاس کنید با بیهوده و بیهده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
مهرجویی ز من و بی مهری
هده جویی ز من و بیهده ای .

رودکی .


|| فائده . (برهان ).
- بیهده ؛ بیفایده . بی ارزش :
بر در میر تو ای بیهده بستی طمعی
از طمع صعب تر آن را که نه قید است و نه بند.

ناصرخسرو.


به رنج بیهده ای دوست گنج نتوان برد
که بخت راست فضیلت نه زور بازو را.

سعدی .


رجوع به هوده و بیهوده شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
علی حده . [ ع َ لا ح ِ دَ ] (ع ق مرکب ) علی حدة. جداگانه . (ناظم الاطباء) : ارسلان خان فرمود تا جویی علی حده کنند «بیکند» را چنانکه آب بعین ...
علی حدة. [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسن مذحجی ، مشهور به حدة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مذحجی شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.