اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هذا

نویسه گردانی: HḎʼ
هذا. [ ها ] (ع ضمیر، اِ) اسم اشاره است به معنی «این » که بدان به شخص یا شی ٔ قریب اشاره کنند. (ناظم الاطباء). مرکب از ها و ذا اشاره . (از اقرب الموارد).
- معهذا ؛ با وجود این . با اینحال . با این که . رجوع به معهذا شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حذاء. [ ح َذْ ذا ] (ع ص ) نعلین دوز. (دهار) (مهذب الاسماء). نعلین گر. (دستور ادیب نطنزی ). کفشگر. نعل گر. کفش دوز. کفاش . اُرُسی دوز. منسوب به حذ...
حزا. [ ح َ ] (ع اِ) حَزاء. نباتیست . حَزاة و حزاءَة، یکی آن .
حزا. [ ح ُ ] (ع اِ) ۞ بقله ای است شبیه به کرفس که بوئی تلخ دارد و آن را به فارسی دینارویه گویند. نوعی رستنی باشد دوائی و آن دونوع ...
حظا. [ ح ُ /ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حظوة. تیرهای خرد بقدر ذراع که کودکان با آن بازی کنند. (آنندراج ). رجوع به حظوه شود.
هزاء. [ هََ زْ زا ] (ع ص ) افسوس کننده . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هزءة شود.
هزع . [ هَُ زَ ] (ع ص ) شیر بسیار سخت شکننده ٔ شکار. (منتهی الارب ). هَزّاع . (اقرب الموارد). رجوع به هزاع شود.
هضاء. [ هََ ض ْ ضا ] (ع اِ) گروه مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رمه ٔ اسبان . (ناظم الاطباء). خیل . (اقرب الموارد).
حظاء. [ ح ِظْ ظا ] (ع اِ) ج ِ حَظ. رجوع به حظ شود.
حزاء.[ ح َ ] (ع مص ) برداشتن گوراب (سراب ) چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). || گرد کردن شتران و راندن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن...
حزاء. [ ح َ ] (ع اِ) حزا. رجوع به حزا شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.