اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هرث

نویسه گردانی: HRṮ
هرث . [ هَِ ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ). جامه ٔ خلق . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
هرث . [ هَُ / هَِ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است بر نهر جعفر ازاعمال واسط و از قراء مشهور است . (معجم البلدان ).
هرس .[ هََ ] (اِ) چوب پوشش خانه . (برهان ) : مسجد را بقدر بیست هرس افزون کرد. (فردوس المرشدیه ). بقدر آنکه به هفت هرس پوشیده شد. (فردوس ا...
هرس . [ هَِ ] (اِ) اول ْ شیری که از پستان زن پس از زاییدن سیلان می یابد. (ناظم الاطباء).
هرس . [ هََ رَ ] (اِ) بریدن شاخه های زیادی درخت . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هرس کردن شود.
هرس . [ هََ ] (ع مص ) سخت خوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت خوار شدن . (منتهی الارب ). || خرد کردن و هریسه کردن چیزی را. (اقرب...
هرس . [ هََ رَ ] (ع مص ) سخت خوار گردیدن . (منتهی الارب ). شدید خوردن و پنهان خوردن . (اقرب الموارد).
هرس . [ هََ رِ ] (ع ص ) شیر استواراندام بسیارخوار. || جامه ٔ کهنه . || مکان هرس ؛ جایی که هراس رویاند. (اقرب الموارد).
حرث . [ ح َ ] (ع مص ) کشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (ترجمان عادل ). کاشتن . کشت . زرع . کشاورزی . دهقنت . زراعت کردن . کشت و ز...
حرث .[ ح َ ] (ع اِ) کشت زار. کشتمند. زمین کشت کاریده . (مهذب الاسماء). شعرا و مترسلین غالباً این کلمه را با نسل و زرع قرین آرند : هرکجا رسید...
حرث . [ ح ُ ] (ع اِ) زمین کشت کاریده .
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.