هرج
نویسه گردانی:
HRJ
هرج . [ هََ ] (ع مص ) در آشوب و فتنه و کشتن و اختلاط و آمیزش افتادن مردم . || گشاده گذاشتن در را. || بسیاری و فزونی نمودن در سخن . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). بسیار گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ). || سخن شوریده و مشتبه گفتن . (منتهی الارب ). تخلیط در سخن . (از اقرب الموارد). || گاییدن جاریه را. (منتهی الارب ). || در مجامعت افراط کردن . (مصادر اللغة زوزنی ). || به رفتار آمدن اسب و سرعت کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) افزونی در هر چیزی . (منتهی الارب ). || آشوب و فتنه . (منتهی الارب ) (غیاث از صراح اللغة). فتنه و اختلاط:هذا زمن الهرج . (از اقرب الموارد). || قتال و کشتار: بین یدی الساعة هرج . (از اقرب الموارد).
- هرج و مرج . رجوع به هرج و مرج شود.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حرج . [ ح ِ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ). بزه . || رسنها که برای صید درندگان نصب کنند. (منتهی الارب ). || جامه ها که بر طناب اندازند خش...
حرج . [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) حرجوج . حرجج .
حرج . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَرَجة. (معجم البلدان ).
حرج . [ ح ُ ] (اِخ ) نام غدیری به دیار فزارة و نام آن ابن حرج است لکن ابن دُرید آنرا حرج به اسقاط ابن روایت کرده است . (معجم البلدان ). ...
اصطلاحی فقهی است و درلغت یعنی سختی و دشواری. و در احکام اسلام به موجب قاعده نفی عسر و حرج در مواردی رفع احکام اولیه شود. چنانکه اگر کسی نتواند نماز ق...