هرج
نویسه گردانی:
HRJ
هرج . [ هََ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 68 هزارگزی خاور کنگان و 7 هزارگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. جلگه ای است گرمسیر و دارای 315 تن سکنه . از آب چاه مشروب میشود. محصول عمده اش غله و تنباکو است . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). قریه ای است به اندک مسافت در مشرق اسیر. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حرج . [ ح ِ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ). بزه . || رسنها که برای صید درندگان نصب کنند. (منتهی الارب ). || جامه ها که بر طناب اندازند خش...
حرج . [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) حرجوج . حرجج .
حرج . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَرَجة. (معجم البلدان ).
حرج . [ ح ُ ] (اِخ ) نام غدیری به دیار فزارة و نام آن ابن حرج است لکن ابن دُرید آنرا حرج به اسقاط ابن روایت کرده است . (معجم البلدان ). ...
اصطلاحی فقهی است و درلغت یعنی سختی و دشواری. و در احکام اسلام به موجب قاعده نفی عسر و حرج در مواردی رفع احکام اولیه شود. چنانکه اگر کسی نتواند نماز ق...