هریس
نویسه گردانی:
HRYS
هریس . [ هََ ] (معرب ، اِ) طعامی که از گوشت و حبوبات ترتیب دهند و بهترین آن آن است که از گندم و گوشت مرغ سازند. (منتهی الارب ). طعامی از دانه ٔخردشده و گوشت و در النوادر آمده است : دانه ٔ خرد شده بوسیله ٔ مهراس پیش از آنکه پخته شود و چون پخته شود هریسه نامند. (اقرب الموارد). رجوع به هریسه شود.
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابوسلمی . صحابی است و شبان بوده ، و از مردم شام است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) سلمی ابوفرة. عبدالصمد گوید: به حمص نزول کرد و این تصحیف است . و نام او حدیر است . مغلطای او راحرب سلمی نامیده است ...
حریص چشم . [ ح َ چ َ / چ ِ] (ص مرکب ) طِرف . که هرچه بیند خواهد او را باشد.
حریص شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هلع. (ترجمان عادل ). الهاف . طزع . طمع. طماع . طماعیة. تطمع. لهج . ولع. فغم . اعالة. اعوال . تلهجم . خشر: هیع،...
حریص کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایلاع . اغراء. الهاج . تحریص . اضراء. اغرام . الذام . ازراف . تشویق کردن . ترغیب .
حریص شمردن . [ ح َ ش ِ / ش ُ م َ /م ُ دَ ] (مص مرکب ) ظن حرص بردن به کسی : چو بینند کاری به دستت در است حریصت شمارند و دنیاپرست .(بوستان ).