هریک . [ هََ ی َ
/ ی ِ ] (ضمیر مبهم مرکب ) هرکدام . (یادداشت به خط مؤلف )
: روی هریک چون دوهفته گرد ماه
جامه شان غفه ، سمورینشان کلاه .
رودکی .
چو شب روز گشت انجمن شد سیاه
بدان نیز کردند هریک نگاه .
فردوسی .
ابر ده و دو هفت شد کدخدای
گرفتند هریک سزاوار جای .
فردوسی .
رجوع به هر شود.