هصر
نویسه گردانی:
HṢR
هصر. [ هََ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ). جذب . (از اقرب الموارد). || خمانیدن . (منتهی الارب ). اماله . (از اقرب الموارد). || شکستن . || پیچیدن چیز تر و تازه همچو شاخ درخت و مانندآن را بی جدایی ، یا عام است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیچیدن هر چیزی را. (منتهی الارب ). || به تیر زدن همباز را. || شکستن شیر فَریسه ٔ خود را. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حثر. [ ح َ ] (ع اِ) طعام اندک و حقیر. (منتهی الارب ).
حسر. [ ح َ ](ع مص ) برهنه کردن . (منتهی الارب ). برهنه و آشکار کردن . برهنه کردن اندامی از اندامهای خویش . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بره...
حسر. [ ح َ س َ ] (ع مص ) افسوس خوردن . دریغ خوردن . حسرت . آرمان خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || کند شدن . (ترجمان عادل بن علی ).
حسر. [ ح ُس ْ س َ ] (ع اِ) ج ِ حاسر.
بی حصر. [ ح َ ] (ص مرکب ) بی انتها. خارج از حد و حصر. نامحدود. (ناظم الاطباء). بی شمار. بی اندازه .
حد و حصر. [ ح َدْ دُ ح َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حد و مر. حد و حساب . رجوع به حد بمعنی اندازه شود : فرمانبرش بدند همه سیدان عصرافزون بدی ج...
حصر وجده . [ ] (اِخ ) (یعنی قریه ٔ مبارک ) و آن دهی است در جنوب مرز و بوم یهودا. (صحیفه ٔ یوشع 15: 27). و در تعیین موضع آن اختلاف کرده اند. ...
حصر وراثت . [ ح َ رِ وِ ث َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح حقوق ) انجام دادن تشریفات قانونی و رسمی برای برسمیت شناختن و محدود و مشخص کرد...
حصر شوعال . [ ] (اِخ ) (قریه یا آشیانه ٔ روباه ) و آن دهی است که در جنوبی املاک یهودا واقع بوده از آن پس به شمعون داده شد. (صحیفه ٔ یوشع ...
حصر قضایا. [ ح َ رِ ق َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) مقابل اهمال آن . موضوع قضیه ٔ حملی یا جزوی شخصی بود، یعنی قابل وقوع شرکت ن...