هق
نویسه گردانی:
HQ
هق . [ هََ ق ق ] (ع مص ) مانده کردن کسی را در جماع . (منتهی الارب ). || گریختن . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حق شناس . [ ح َ ش ِ ] (نف مرکب ) پاسدارنده ٔ حق . صاحب حق : زو حق شناس تر نبود هیچ حق شناس زو بردبارتر نبود هیچ بردبار. فرخی .بندگان و کهتران ح...
حق جویی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) حق طلبی .
حق شکنی . [ ح َ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) چگونگی حق شکن .
حق قوشی . [ ح َ ] (ترکی ، اِ) نام ترکی صاقر است .
حق گذار. [ ح َ گ ُ ] (نف مرکب ) رجوع به حق گزار شود.
حرف حق . [ ح َ ف ِ ح َق ق / ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف نورانی . رجوع به آن کلمه شود. || بیان درست . سخن درست . سخن صحیح . رجوع به ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حق الله: بخش آفریدگار یگانه، رسد بیچون و بی مانند ./
آمده از بخش دادگستری قرآن بزرگ بالندجایگاه یکتای بی همتای بیمانند
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: کانود اسپونیاک kānud-espunyāk (بلوچی با سغدی: spunyāk) ***فانکو آدینات 09163657861