هلث
نویسه گردانی:
HLṮ
هلث . [ ] (اِ) خوردنی باشد شور. (اسدی ).
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
هلس . [ هََ ] (ع مص ) بیمار سل گردیدن . || رجوع به هلاس شود. || بیخرد گشتن . || لاغر گردانیدن بیماری کسی را. || (اِ) نیکویی بسیار. |...
هلس . [ هَُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) به شدگان از بیماری . || مردمان ضعیف که نقاهت نداشته باشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هلس . [ هَِ ل ُ ] (اِخ ) از بلاد قدیم لاکونیا بود که مردم آن دو بار بر ضد اسپارتا برخاستند و در قرن نهم ق . م . مغلوب شدند. نام کنونی این ش...
حلس . [ ح َ ] (ع اِ) حِلس . عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) نقد گرفتن ساعی بجای فریضه . (از منتهی الارب ). حلس المصدق ؛ اخذا...
حلس . [ ح َ ل ِ ] (ع اِ) تیر چهارم قمار. (از منتهی الارب ). || (ص ) دلاور.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || حریص . (اقرب الموا...
حلس . [ ح َ ل َ ] (ع مص ) بودن جای حلس از شتر مخالف رنگ وی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) گلیم سطبر که بر پشت شتر نهند و در خانه ...
حلس . [ ح ِ ] (ع اِ) حَلَس . پلاس . (دهار). گلیم سطبر که بر پشت شتر زیر برذعه نهند و در خانه زیر فرش های فاخره افکنند. (از اقرب الموارد) (منت...
ام حلس . [ اُم ْ م ِ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) ماده خر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المرصع). خر. (مهذب الاسماء). کنیه ٔ اتان . (ماده خر) است . (از لسا...
هلس پونت . [ هَِ ل ْ ل ِ پُن ْ ] (اِخ ) نام قدیم بغاز (تنگه ٔ) داردانل است . (از ایران باستان ص 304). رجوع به داردانل شود.