هم ء
نویسه گردانی:
HM ʼ
هم ء. [ هَِ م ْءْ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه . ج ، اهماء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
واژه های همانند
۳۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
هم میهن . [ هََ هََ ] (ص مرکب ) هم وطن . همخاک . دو تن که از یک کشور باشند. ج ، هم میهنان .
هم ناله . [ هََ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه با دیگری نالد. (یادداشت مؤلف ). روضه خوانها می گویند: خواهر، با زهرا همناله شو. (یادداشت مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه از دو کلمه هم و آوری به معنی آوردن چیزی همانند خود یا تولید مثل می باشد.
هم وردا. (ریاضیات و فیزیک) ( هم + وردا ) مترادف واژۀ انگلیسی «covariant».
مثال: مشتق هم وردا = Covariant derivative
رجوع شود به پاد وردا.
زن برادر شوهر، جاری، امبجین، زن ایور
هم و غم . [ هََ م ْ م ُ غ َ م م / غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) غصه واندوه . غم و اندوه . رجوع به هم و ترکیبات آن شود.
هم وثاقی . [ هََوُ ] (حامص مرکب ) هم خانه بودن . مجاورت : مسیحای مجرد را برازدکه با خورشید سازد هم وثاقی .حافظ.