اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هم خوابه

نویسه گردانی: HM ḴWABH
هم خوابه . [ هََ خوا / خا ب َ /ب ِ ] (ص مرکب ) در آخر این لفظ «ها» زاید است ) زن . هم بستر. هم بالین . همسر. زوجه . (آنندراج ) :
نیم شبی پشت به همخوابه کرد
روی در آسایش گرمابه کرد.

نظامی .


همخوابه ٔ عشق و همسر ناز
هم خازن و هم خزینه پرداز.

نظامی .


که را خانه آباد و همخوابه دوست
خدا را به رحمت نظر سوی اوست .

سعدی .


|| همنشین :
بسی بود همشیره با شاخ گل
بسی بود همخوابه با شیر نر.

مسعودسعد.


یار از برون پرده ، بیدار بخت بر در
خاقانی از درونسو همخوابه ٔ خیالش .

خاقانی .


|| ندیم . مونس :
همه همخوابه و همدرد دل تنگ منید
مرکب خواب مرا تنگ سفر بگشائید.

خاقانی .


بدین بختم چنو همخوابه باید
کز او سرسام را گرمابه باید.

نظامی .


ور نبود دلبر همخوابه پیش
دست توان کرد در آغوش خویش .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.