اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هنرور

نویسه گردانی: HNRWR
هنرور. [هَُ ن َرْ وَ ] (ص مرکب ) (از: هنر + ور، پساوند اتصاف و دارندگی ) دارای هنر. هنرمند. باهنر :
غماز را به حضرت سلطان که راه داد
هم صحبت تو همچو تو باید هنروری .

سعدی .


هنرور چنین زندگانی کند
جفا بیند و مهربانی کند.

سعدی .


هنرور که بختش نباشد بکام
به جایی رود کش ندانند نام .

سعدی .


رجوع به هنروری شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
باران
۱۳۸۸/۱۰/۲۳ Iran
0
0

نظرتون چیه


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.