اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هنین

نویسه گردانی: HNYN
هنین . [ هََ ] (ع مص ) گریستن و نالیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حنین .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
هنین . [ هَُ ن َ ] (ع اِ مصغر) مصغر هن . (منتهی الارب ).
حنین . [ ح َ ] (ع ص ) آرزومندی . شوق . (اقرب الموارد). || ناله . (منتهی الارب ) : حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم برفتادت غلغل و برخاستت ...
حنین . [ ] (اِ) نیمتنه ٔ پیشواز. (فرهنگ نظام قاری ) : مائیم به جامه خانه ٔ دهر مدام نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام . نظام قاری .که مرا نی...
حنین . [ ح ِن ْ نی ] (ع اِ) حَنین . اسم است جمادی الاولی و جمادی الاخره را و با الف و لام نیز آید. (از اقرب الموارد). ج ، اَحِنّه ، حنون ، حن...
حنین . [ ح ُ ن َ ] (اِخ ) نام موزه دوزی که از اهل دانش بود. اعرابیی موزه ٔ حنین را قیمت کرد و نخرید. حنین در غضب شد و از کوچه ٔدیگر رفته بر...
حنین . [ ح ُ ن َ ] (اِخ ) نام محلی است در بین طائف و مکه ٔ مکرمه . در سال 8 هَ . ق . که پاره ای از قبائل مشرک بقصد استرداد مکه بحمله و هجو...
ام حنین . [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) شراب . (از المرصع).
ام حنین . [ اُم ْ م ِ ح َن ْ نی ] (اِخ ) شهری در یمن نزدیک زبید. رجوع به معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود.
خوش حنین . [ خوَش ْ/ خُش ْ ح َ ] (ص مرکب ) خوش صدا. خوش آواز : گفت ای طوطی خوب خوش حنین هین چه بودت این چرا گشتی چنین .مولوی .
دیر حنین . [دَ رِ ح َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است از اعمال دمشق گویند یکی از دیه های قنسرین است . (از معجم البلدان ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.