هوس  پختن . [ هََ وَ پ ُ ت َ] (مص  مرکب ) به  فکر هوس رانی  بودن . هوس  کردن  
:  هر دم  هوسی  پزد و هر لحظه  رایی  زند. (گلستان ).
وان  دگرپخت  همچنان  هوسی 
این  عمارت  به  سر نبرد کسی .
سعدی .
هوس  پختن  از کودک  ناتمام 
چنان  زشت  نبود که  از پیر خام . 
سعدی .
-  
هوس  خام  پختن  ؛ آرزوی  چیزی  برنیامدنی  داشتن .