گفتگو درباره واژه گزارش تخلف هی نویسه گردانی: HY هی . [ هَِ ] (ق ) پیوسته . پیاپی . مدام .دائم . همیشه . همواره . (یادداشت مؤلف ) : خیزید و یک قرابه مرا می بیاوریدهی من خورم مدام و شما هی بیاورید.؟ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی هی ٔهی هی ٔهی ٔ. [ هَِ ءْ هَِ ءْ ] (ع اِ صوت ) آوازی که بدان شتر را به علف خوانند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کلمه ای است... ابن هی ابن هی . [ اِ ن ُ هََ ی ی ] (ع ص مرکب ) و هی بن بی . فرومایه و ناکس از مردم .خسیس از ناس . بی سروپا. بی پدرومادر. و ظاهراً بیت منوچهری که ا... هی مری هی مری . [ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است از الفاظ بارگیر که ترکان در مخاطبات خود آرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زبی هی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. هی هاوند هی هاوند. [ وَ ] (اِخ ) جزو طایفه ٔ چهارلنگ از ایل بختیاری ایران و مشتمل بر شعب ذیل : بسحاق ، پولادوند، عبدالوند، حاجی وند و عیسی وند. (جغرافیای... هی کردن هی کردن . [ هََ / هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، راندن اسب و دیگر چارپایان باشد. به رفتن داشتن ستور را. هی بن بی هی بن بی . [ هََ ی ْ ی ُ ن ُ ب َی ی ] (ع اِ مرکب ) هیان بن بیان . کنایه است از آنکه او را و پدرش را کسی نشناسد. گویند: ماادری أی ﱡ هی بن ب... داد و هی ی داد و هی ی . [ وَ ی َ ] (اِخ ) نام پدر بَغَ بوخش َ پارسی از دوستان داریوش بزرگ و از جمله کسانیکه هنگام قتل گئوماتای غاصب که خود را بردیا پ... دوره هی آن دوره هِیآن (به ژاپنی: 平安時代, Heian jidai) در تاریخ ژاپن فاصله زمانی سالهای ۷۹۴ تا ۱۱۸۵ میلادی را در بر میگیرد.[۱] با دوره هِیآن دوران تاریخ باستانی... هی ی سیامین هی ی سیامین . [ هی ُ ] (اِ) ۞ ماده ای است سمی از بذرالبنج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هیوسیامین شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود