اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یاب

نویسه گردانی: YAB
یاب . (ص ) نابود و هرزه و بی ماحصل . ضایع و بکار نیامدنی . (برهان ). هرزه و بی معنی . (آنندراج ). نابود و هرزه و بی معنی . (جهانگیری ). نابودو ضایع و فانی و بی فایده و بیهوده و هرزه و ناچیز وبی ثمر و بی حاصل و بی سود. (ناظم الاطباء) :
دنیا خود جست و نجستی تو دین
چیست به دست تو جز از باد و یاب .

ناصرخسرو.


جز به مدح او سخن گفتن همه باد است و دم
جزبه مهر او هنر جستن همه یاوه است و یاب .

سوزنی .


|| (اِ) صورت و پیکر. (از شعوری ). روی و سیما و صورت . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
یاب . (نف مرخم ) پیداکننده . یابنده . (برهان ). یابنده . (جهانگیری ) (آنندراج ). یابنده و پیداکننده مانند باریاب یعنی کسی که اذن دخول در دربا...
ره یاب . [ رَه ْ ] (نف مرکب ) دریابنده ٔ راه و پی و سراغ چیزی و ایجادنماینده ٔ چیزی . (آنندراج ). رجوع به راه یاب شود.
راه یاب . (نف مرکب ) راه یابنده .
ژرف یاب . [ ژَ ] (نف مرکب ) آنکه اندازه گیرد عمق چیزی را. || متعمق . دقیق .دقیق النظر. باریک بین . با فراست و بصیر : چراغ جهان یوسف ژرف یاب...
سبک یاب . [ س َ ب ُ ] (نف مرکب ) زودفهم . تیزفهم . سریعالانتقال : کم آسا و دمساز و هنجارجوی سبک یاب و آسان رو و تیزپوی .اسدی .
سخن یاب . [ س ُ خ َ ] (نف مرکب ) سخن شنو : جز او [ جز قلم ] ای عجب خلق دید و شنیدجهان بین کور و سخن یاب کر.مسعودسعد.
گنج یاب . [گ َ ] (نف مرکب ) کسی که گنج پیدا میکند : چرا روی آن کس که شد گنج یاب ز شادی برافروخت چون آفتاب .نظامی .
مزه یاب . [ م َ زَ / زِ ] (نف مرکب ) مخفف مزه یابنده . آنکه درک مزه کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
وقت یاب . [ وَ ] (نف مرکب ) وقت یابنده . آنکه فرصت و موقع به دست آورد. || پیداکننده و نشان دهنده ٔ وقت .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.