اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یاسم

نویسه گردانی: YASM
یاسم . [ س ِ / س َ ] (ع اِ) ۞ یاسمن ۞ . (برهان ). یاسمین . (دهار). واحد یاسمون و یاسمین است . (منتهی الارب ). یاسمون و یاسمین . (مهذب الاسماء). جوهری گوید: بعض اعراب گویند شممت الیاسمین و هذا یاسمون (به فتح نون ) یعنی آن را بمنزله ٔ جمع میشمارند مانند نصیبین . ۞ در اللسان آمده است : آنکه یاسمون َ گوید مفرد آن را یاسم میداند و گویا در تقدیر یاسمة باشد بنابر اینکه ریحانة و زهرة را مؤنث آرند پس آن را بر دو طریق (واو و نون و یاء و نون ) جمع بندند و آنکه گوید یاسمین ُ آن را مفرد انگاشته و اعراب را به نون دهد. و باز صاحب اللسان گوید: یاسم در شعر آمده است . و صاحب تاج العروس آرد: یاسِم مفرد یاسمون است مانند صاحب یا عالم و بجز عالمون جمع عالم نظیری ندارد و جوهری گفته است بعض اعراب گویند «شممت الیاسمین و هذا یاسمون » و آن را بمنزله ٔ جمع آرند همچنانکه در نصیبین آوردیم و در شعر هم استعمال شده است . ابوالنجم گوید :
من یاسم بیض و ورد احمرا
یخرج من اکمامه معصفرا.
و ابن بری گوید یاسم جمع یاسمة است و ازینرو «بیض » آورده است یا فارسی معرّب است و در این صورت بمنزله ٔ جمع نباشد ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
یاسم . [ س ِ] (اِخ ) در لهجه ٔ کردان از اعلام است . قاسم . جاسم .
یاسم . [ س َ ] (اِ) برگ نو. رجوع به برگ نو شود.
یاسم . [ ] (اِ) ۞ سنگ یاسم ، حجر حبشی است .
سنگ یاسم . [ س َ گ ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی است سبز بزردی مایل . چون بسایند اجزای آن مانندشیر برآید و زبان را بگزد. درد چشم را ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.