اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یاقوت فام

نویسه گردانی: YAQWT FAM
یاقوت فام . (ص مرکب ) به رنگ یاقوت سرخ . یاقوت رنگ :
بیامد از آنجایگه شادکام
رخ از خرمی گشته یاقوت فام .

فردوسی .


به دیباچه بر اشک یاقوت فام
به حسرت ببارید و گفت ای غلام .

سعدی .


طوطیان جان سعدی را به لطف
شکری ده زان لب یاقوت فام .

سعدی .


بر مرگ دل خوش است در این واقعه مرا
کاب حیات در لب یاقوت فام اوست .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.