یال
نویسه گردانی:
YAL
یال . (اِ) مخفف عیال . (برهان قاطع چ معین ). فرزند و عیال . (برهان ). خدمتکار و نوکر. (ناظم الاطباء). عیال . (سروری ). اهل و عیال . و رجوع به یالمند شود.
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
یال . (اِ) گردن باشد. (لغت فرس اسدی ). به معنی گردن باشد مطلقاً، اعم از گردن انسان و حیوان دیگر و به عربی عنق گویند. (برهان ). گردن . (آنند...
یال . (اِخ ) یِیْل . (دانشگاه ...) دانشگاهی که بانی آن اِلیهویال است و آن را به سال 1701 م . در نیوهاون (کنکتی کوت ) ۞ تأسیس کرد.
یال بند. [ ب َ ] (ص مرکب ) این ترکیب در لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ، ذیل ترکیبات خودنما، خودسر، خودرای ، خودرو آمده است ، چنین : مردم یال بند و ...
یال پوش . (نف مرکب ) پوشنده ٔ یال . || (اِ مرکب ) پوشش یال . جامه که روی یال اسب اندازند. جامه که بدان یال اسب پوشند.
پر و یال . [ پ َ رُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) زور. قدرت . هنگ . شاید مصحف پروبال باشد.
یال مثلث. (هندسه) خط راستِ بین دو رأس یک مثلث یا سه گوشه، ضِلع مثلث.
رجوع شود به یال.
یال حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جرگلان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 32000 گزی شمال باختری مانه . دارای 105 تن سکنه است...
یال مراد. [ م ُ ] (ص مرکب ) اسبی که یال دراز داشته باشد.(بهار عجم ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : جلودارش ز بخت خویش شاد است روا کامش از این...
آکنده یال . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) فربی . فربه . قوی . رجوع به آکندن شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.