اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یأس

نویسه گردانی: YAS
یأس . [ ی َءْس ْ ] (ع مص ) ۞ نومید گردیدن و بریدن امید را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نومید شدن . (تاج المصادربیهقی ) (ترجمان علامه جرجانی ). امید داشتن و بریدن امید را. (از شرح قاموس ): لاییأس من روح اﷲ. || دانستن و ظاهر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عِلم . (شرح قاموس ) (اقرب الموارد) ۞ : اء فلم ییئس الذین آمنوا. (قرآن 31/13)؛ یعنی آیا ندانستند ایشان که ایمان آوردند. (از ناظم الاطباء). || نازاینده گردیدن : یئست المراءة؛ نازاینده گردید آن زن . (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
یأس . ۞ [ ی َءْس ْ ] (ع اِمص ) نومیدی . خلاف رجا. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).ناامیدی . بی امیدی . نمیدی . قنوط. حرمان : یاس...
یأس . [ ی َ ءَ ] (ع اِ) بیماری سل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
یاس . (اِ) ۞ مخفف یاسمن است و آن گلی باشد معروف . (برهان قاطع). مخفف یاسمن که یاسمون و یاسمین ۞ نیز گویند و آن گلی است خوشبو و سفید ...
یاس . (ترکی ، اِ) ۞ عزا. ماتم . تعزیه . سوک .- یاس گرفتن ؛ مجلس ختم منعقد ساختن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
یاس. (ا.). یاس بر حسب شکل و رنگهای مختلف گلهای آن با نامهای «یاس ایرانی»، «یاس سفید»، «یاس بنفش یا خوشه‌ای» و در آخر «یاس پرپر» شناخته می‌شود. به فران...
یاسی که به آن مهتاب تابیده است.یاس مهتابگون.استعاره از یاس آبی.زیبا و با طراوت
گل یاس . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است سفید و بغایت خوشبو.
دره یاس . [ دَ رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری اردل و 16هزارگزی راه دو...
سرآب یاس . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد واقع در 5 هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.