اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یتیم

نویسه گردانی: YTYM
یتیم . [ ی َ ] (ع ص ) مرد بی پدر. (منتهی الارب ). کودک بی پدر. (ناظم الاطباء). از آدمیان آنکه پدر از دست داده باشد و به حد مردان نرسیده باشد. (از اقرب الموارد). از آدمی آنکه پدر ندارد. (آنندراج ). طفل بی پدرو گاهی به معنی بی مادر باشد و طفلی که مادر و پدر ندارد یتیم الطرفین گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بی پدر. (دهار). کَل ّ. (منتهی الارب ذیل کل ) :
همه خواسته سر بسر همچنان
بباید شمردن به رسم کیان
فروشید گوهر به زر و به سیم
زن بیوه و کودکان یتیم .

فردوسی .


دگر کودکانی که بینی یتیم
پدر مرده و نیستشان زر و سیم
بر ایشان ببخش آن همه خواسته
برافروز جان و روان کاسته .

فردوسی .


فرزند من یتیم و سرافکنده گرد کوی
جامه وسخ گرفته و در خاک خاکسار.

کسایی .


به گربه ده و به عکه ۞ سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنْش و تاوان کن .

کسایی .


به یتیمی و دوروئیت همی طعنه زنند
نه گل است آنکه دوروی و نه دُرْ است آنکه یتیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


یکسال برگذشت که زی تو نیافت بار
خویش تو آن یتیم نه همسایه ت آن فقیر.

ناصرخسرو.


گرگ و پلنگ گرسنه میش و بره برند
وینها ضیاع و ملک یتیمان همی برند.

ناصرخسرو.


ور ودیعت نهند مال یتیم
نزد ایشان غنیمت انگارند.

ناصرخسرو.


گفت هرکرا خلافت خدای تعالی در روی زمین سیر نکند از ضیاع یتیمان و درویشان هم سیر نشود. (کلیله و دمنه ).
بی او یتیم و مرده دلند اقربای او
کو آدم قبایل و عیسی دوده بود.

خاقانی .


جانم ار در نیم ۞ تیمار فراقش نیستی
آخر از جان یتیمانش غمی بزدودمی .

خاقانی .


بدان نفس که برافرازد آن یتیم علم
بدان زمان که براندازد این عروس نقاب .

خاقانی .


یتیمان را نوازش در نسیمش
از آنجا نام شد در یتیمش .

نظامی .


به قندیل قدیمان در زدن سنگ
به کالای یتیمان برزدن چنگ .

نظامی .


تو نترسی که باغ سازی و تیم
خرج آن جمله از خراج و یتیم .

اوحدی .


از برای امتحان خوار و یتیم
لیک اندر سر منم یار و ندیم .

مولوی .


چو بینی یتیمی سرافکنده پیش
مزن بوسه بر روی فرزند خویش .

سعدی (بوستان ).


یتیم ار بگرید که نازش خرد
وگر خشم گیرد که بارش برد.

سعدی (بوستان ).


الا تا نگرید که عرش عظیم
بلرزد همی چون بگرید یتیم .

سعدی (بوستان ).


دل شکسته که مرهم نهد دگر بارش
یتیم خسته که از پای برکند خارش .

سعدی .


یتیمی که ناکرده قرآن درست
کتبخانه ٔ هفت ملت بشست .

سعدی (بوستان ).


بخوشید سرچشمه های قدیم
نماند آب جز آب چشم یتیم .

سعدی .


- یتیم الطرفین ؛ طفلی که مادر و پدر ندارد و کسانی که آن را یتیم و یسیر گویند خطاست . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ).
- یتیم پرست ؛ که تیمار یتیمان دارد و به ایشان محبت و احسان کند.
- یتیم پرور ؛که یتیم پرورد و بدو احسان و محبت کند :
معطی آن چو دریا دارنده ٔ غریبان
رادان آن صدف وش از دل یتیم پرور.

شرف الدین شفروه .


- یتیم شده ؛ پدر از دست داده .
- || تعبیری در مقام نفرین .
- یتیم ماندن ؛ بی پدر (واقعی یا معنوی ) ماندن :
کاین چه بدبختی است ما را ای کریم
از دل و دین مانده ما بی تو یتیم .

مولوی .


- یتیم مانده ؛ پدر از دست داده .
- || تعبیری در مقام نفرین .
- یتیم نوازی ؛ نوازش یتیمان . محبت و احسان به یتیمان و کودکان بی پدر :
یتیم وار در این تیم ضایع است دلت
برو یتیم نوازی بورزچون عنقا.

خاقانی .


- یتیم وار ؛ مانند یتیمان :
یتیم وار در این تیم ضایع است دلت
برو یتیم نوازی بورز چون عنقا.

خاقانی .


- یتیم یسیر ؛ از اتباع . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یتیم الطرفین در همین ترکیبات شود.
|| صاحب آنندراج گوید: شعرا به معنی مادرمرده نیز اطلاق کنند :
بخت مادرکش یتیمم در غریبی کرده است
کرده گردون دیگری آیین دوران یاوری .

نظیری نیشابوری .


|| صاحب آنندراج گوید فارسیان به آنکه از پدر جدا افتد اگرچه پدرش زنده باشد اطلاق کرده اند :
یتیم وار در این تیم ضایع است دلت
برو یتیم نوازی بورز چون عنقا.

خاقانی .


چه عنقا سیمرغ است و او نوازش زال زر کرده بود. در اینجا زال را یتیم گفته با آنکه پدرش زنده بود. (آنندراج ). || فرزند ستور بی مادر مادام که به بلوغ نرسد. (منتهی الارب ). ستور بچه ٔ بی مادر مادام که به سن بلوغ نرسیده باشد. (ناظم الاطباء). از بهائم آن که مادر از دست داده باشد. (از اقرب الموارد). در بهائم بی مادر راگویند چه شیر و طعام از وی دارد. (از تعریفات جرجانی ). || نارسیده ۞ . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). || گوهربی نظیر و بی مانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از گوهر آنچه بی نظیر بود. (آنندراج ). درّی که نظیر و مانند نداشته باشد. (از ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). جوهر بی نظیر. (غیاث اللغات ).
- دُرّ یتیم ؛ مروارید قیمتی اعلا. درّ گرانبها. (ناظم الاطباء). دردانه . مروارید یگانه و نفیس . مروارید شاهوار. گوهر بی نظیر و بی مانند. گوهر یکتا. (یادداشت مؤلف ) :
بفزوده است بر من خطر وقیمت سیم
تا بناگوش ترا دیده ام ای دُرّ یتیم .

فرخی .


درصدف دیر ماند دُرّ یتیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


علم علی نه قال مقال است عن فلان
بل علم او چو دُرّ یتیم است بی نظیر.

ناصرخسرو.


ای دُرّ یتیم چون یتیمان
افتاده بر آستان مادر.

خاقانی .


چون ز کشور خدای هفت اقلیم
هفت لعبت ستد چو دُرّ یتیم .

نظامی .


آن دُرّ یتیم که در دریای ترکستان به تحصیل آن غواصی میکرد حاصل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
سالک راه خدا پادشه ملک سخن
ای ز الفاظ تو آفاق پر از در یتیم .

سعدی (مجالس ).


او گوهر است گو صدفش در میان مباش
دُرّ یتیم را همه کس مشتری بُوَد.

سعدی .


|| عیار و طرار و در اصل جمعی بودند که شاه عباس داشت و اینها سخت زننده و بی باک و عیار و طرار و زیاده رو بودند که روزی چهل فرسخ راه میرفتند. (از آنندراج ). دزد و عیار. (غیاث اللغات ) :
صیت یتیمیش جهانگیر شد
عاقبت از خوردن خون سیر شد.

یحیی کاشی (در صفت قصاب از آنندراج ).


نکند هیچ یتیمی به عسس ساخته ... ۞
می کند آنچه در گوش تو در سایه ٔ زلف .

صائب (از آنندراج ).


دوشینه سحر یتیم تبریزی من
آمد به سرراه به خونریزی من
عریان ز لباس عاریت ساخت مرا
این بود نتیجه ٔ سحرخیزی من .

ادهم کاشی (از آنندراج ).


|| غلام و خدمتکار. (آنندراج ). غلام . (غیاث اللغات ). || یکتا و فرد و بی همتا از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). یکتا و مفرد از هرچیزی : چنانکه گویند بیت یتیم و بلد یتیم . (از اقرب الموارد). ج ، اَیتام ، یَتامی ̍، یَتَمَة، مَیتَمِة.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
یتیم . [ ی ُ ت َی ْ ی ِ / ی ُ ت َ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ).
این واژه عربی است و پارسی جایگزین این است: سیوگ sivag (پارتی: sevag) (علی محمد عالیقدر 09163657861)
در یتیم . [ دُرْ رِ ی َ ] (اِ مرکب ) کنایه از مروارید بزرگ است که یک دانه تنها در صدف باشد. (برهان ). مروارید بزرگ و آبدار که در صدف همین ی...
گل یتیم . [ گ ُ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 18هزارگزی شمال چکنه بالا واقع شده است . هوای آن ...
یتیم پلو. [ ی َ پ ُ ل ُ ] (اِ مرکب ) پلوئی با برنج بد و کم روغن و بی خورش . (یادداشت مؤلف ).
یتیم دار. [ ی َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔیتیم . زنی شوی مرده و دارای کودکان خردسال . مؤتم .
یتیم خانه . [ ی َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جای پرورش یتیمان . دارالایتام . پرورشگاه . || جای باش دزدان و عیاران . ناظم الاطباء). مأوای دزدان و ...
یتیم به معنی کسی که پدرش مرده باشد و یسیر کسی که مادرش مرده باشد.یتیم و یسیر یعنی کسی که پدر ومادرش مرده باشند
یتیم دریا. [ ی َ م ِ دَرْ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مروارید بزرگی است که ثانی و مانند نداشته باشد. (برهان ) (آنندراج ).
یتیم شادکنک . [ ی َ ک ُ ن َ ] (اِ مرکب ) چیزی شاد و مسرورکننده ٔ طفل بی پدر. کنایه از چیز حقیر و کم ارزش .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ناشناس
۱۳۸۸/۰۸/۲۹ Iran
0
0

یتیم یعنی بی پدر ومادر نه بی پدر تنها


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.