یحیی
نویسه گردانی:
YḤYY
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی کثیر صالح طائی یمامی ، مکنی به ابونصر، دانشمند روزگار خود دریمامه و از ثقات اهل حدیث بود. ده سال در مدینه مسکن گزید و از بزرگان و تابعان روایت شنید. مرگ او به سال 129 هَ . ق . بود. (از اعلام زرکلی ). وی از مردم بصره بود و به یمامه رفت . سخنانی پندآمیز بدو منسوب است . از جمله : «دانش به آسایش تن به دست نمی آید». مردی به او گفت : من تو را دوست دارم . گفت : «من آن را ازدل تشخیص داده ام ». یحیی به انس و ابن ابی اوفی و جز آن دو از صحابه استناد می جست . وی به سال 129 و به روایتی 132 هَ . ق . درگذشت . (از صفة الصفوة ج 4 ص 57).
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
یحیی خان . [ ی َح ْ یا] (اِخ ) حکاری نام رئیس عشایر حکاری . در سال 1026 هَ . ق . شاه عباس لشکری به سرداری قرچقای خان تا ارزنةالروم فرستاد. ع...
«تپه یحیی» محوطه ای باستان شناختی است که در دره سقون واقع در استان کرمان، در 220 کیلومتری جنوب شهر کرمان و 130 کیلومتری شمال تنگه هرمز قرار دارد. این ...
امیر یحیی . [ اَ یَح ْ یا ] (اِخ ) یحیی بن ادریس بن علی بن حمود. از خلفای دولت حمودی اندلس بود. بعد از وفات پدرش (431 هَ .ق .) با وی بیعت ش...
شاه یحیی . [ ی َ یا ] (اِخ ) از سلاطین سلسله ٔ آل مظفر. رجوع به شاه نصرةالدین یحیی شود.
صاری یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) حافظ فخرالدین بن عثمان . وی از خطاطان مشهور و از محله ٔ طوپخانه ٔ استانبول است . قریب 15 جلد قرآن کریم نوشته ...
یحیی آباد. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) از مزارع سبزوار است . (از مطلع الشمس ج 2 ص 17).
یحیی آباد. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) از قرای بلوک نیشابور است . (از مطلع الشمس ج 3 ص 61).
یحیی آباد. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) صاحب تاریخ قم ذیل نامهای دیه های قاسان دیهی به نام مزرعه ٔ یحیی آباد و دیه دیگری به نام یحیی آباد و یقال...
یحیی آباد. [ی َح ْ یا ] (اِخ ) از دیه های وره . (تاریخ قم ص 138).
یحیی آباد. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) از دیه های طسوج و ناحیه ٔ رودآبان در قم . (تاریخ قم ص 113).