یحیی
نویسه گردانی:
YḤYY
یحیی . [ ی َح ْ یا] (اِخ ) ابن تمیم بن معزبن بادیس صنهاجی حمیری متولدبه سال 457 و متوفی به سال 509 هَ . ق . وی از پادشاهان دولت صنهاجی در افریقای شمالی بود و پس از مرگ پدر به سال 501 هَ . ق . به سلطنت رسید. مردی شجاع و خردمند و دوستدار پیروزی و مطلع در ادب بود و شعر نیزمی سرود. مولد و محل وفات او در مهدیه بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 344 و کامل ابن اثیرج 10 ص 216 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 401 و 402 شود.
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اصرم ، رئیس بدعیة، فرقه ای از خوارج . (از مفاتیح ). پیشوای فرقه ٔ بدعیه ، یکی از پانزده فرقه ٔ خوارج . (بیان ال...
یحیی .[ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن المبارک بن مغیره ٔ عدوی ، مکنی به ابومحمد و معروف به یزیدی . رجوع به یزیدی شود.
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن برکات بن محمدبن ابراهیم بن برکات بن ابی نمی ، شریف حسنی ، از امرای مکه و متولد آنجا بود و مدتی در شام مسکن ...
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن بطریق ، مکنی به ابوزکریا، مترجم کتب ارسطو و بقراط و اسکندروس به عربی در زمان مأمون بود و از ترجمه های او سر...
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن بکر، فقیه حنفی است و کتاب الشروط از اوست . (ابن الندیم ).
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن تقی الدین بن اسماعیل بن عبادةبن هبةاﷲ شافعی حلبی دمشقی معروف به فرضی ، عالم حساب و فرایض و هندسه بود. به ...
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن تلمیذ، از پزشکان بلندپایه و حاذق و دانشمند مسیحی در دولت عباسی و مورد اعتماد و احترام بود و به جاه وثروت و ...
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ثابت بن حازم رفاعی حسینی ، نقیب اشراف طالبیان در بصره و واسط و بطائح و اطراف آن ، و جد امام احمد رفاعی و خ...
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن جریر، مکنی و معروف به ابونصر تکریتی ، پزشک و منجم وعالم هیأت بود. رجوع به ابونصر (تکریتی ...) شود.
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن جعفر (ابوعبداﷲ) بن محمدبن معمر، مکنی به ابوالفضل ومعروف به زعیم الدین ، مردی دانشمند و از رجال نامی دولت ع...