اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یک بسی

نویسه گردانی: YK BSY
یک بسی . [ ی َ / ی ِ ب َ ] (ق مرکب ) به معنی یک بارگی باشد. (برهان ) (آنندراج ). یک بارگی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (صحاح الفرس ) (ناظم الاطباء). در یک هنگام . همگی . جملگی . تماماً. جمیعاً. (ناظم الاطباء) :
بخیلی ۞ مکن جاودان یک بسی
بدین آرزو که ۞ منم خود رسی .

ابوشکور.


وز ایدر چو فردا به منزل رسی
یکی کار پیش آیدت یک بسی .

فردوسی .


در آواز شد رومی و پارسی
سخنْشان ز تابوت ۞ شد یک بسی
هرآنکس که او پارسی بود گفت
که او را جز ایران نباید نهفت .

فردوسی .


در شواهد فوق معنی کلمه با گفته ٔ فرهنگ نویسان انطباقی ندارد. در بیت اول فردوسی دشوار و انحصاری و در بیت دوم منحصراً اقرب است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.