اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یک رو

نویسه گردانی: YK RW
یک رو. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یک روی . مخلص صادق و بی نفاق که در حضور و غیبت نیک گوید. (آنندراج ) (غیاث ). که نفاق نورزد. که منافق نیست . صدیق . مقابل دورو. (یادداشت مؤلف ). متفق . صادق . بی نفاق . بی ریا و درست . (ناظم الاطباء). || یک نواخت . یک دست . از یک قسم . که همه از یک نوع باشد. (یادداشت مؤلف ). || صاف . (ناظم الاطباء). رجوع به یک روی شود.
- یک رو کردن ؛ کنایه از ترک آشنایی و دوستی کردن باشد. (برهان ).
- || بی خلاف و بی نفاق بودن . (آنندراج ). اعاده ٔ صلح و آسایش نمودن و اتفاق آوردن . (ناظم الاطباء) :
باز می ریزد می خون گرم رنگ آشنای
با حریفان می کنم هرچند یک رو در خمار.

صائب (از آنندراج ).


آسیای هرکه از بی آبرویی دایر است
می تواند چون فلک با عالمی یک رو کند.

محسن تأثیر (از آنندراج ).


اهل نفاق بودن بدتر ز کینه جویی است
یک رو کنم به هرکس با من کند دورویی .

میرزا اسماعیل ایما (از آنندراج ).


- || تمام کردن کاری و سرانجام دادن آن را و قطع کردن بالکلیه . (آنندراج ).
- یک رونشین ؛ که روی به یک سوی نشیند.
- || کنایه از کسی که از راه و رای و نظر خود روی نگرداند :
بت یک رونشینی باز امشب
در آزارم به یک پهلو فتاده .

سید اشرف (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کار یکرو کردن . [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قطع معامله و قطع دوستی کردن . (غیاث ) (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.