اجازه ویرایش برای همه اعضا

ا

نویسه گردانی: ʼ
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
فرج ا. [ ف َ رَ جُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن شمس الدین جوینی (صاحب دیوان ). وی یکی از چهار فرزند صاحب دیوان بود که به امر ارغون خان مدتی پس از ق...
فرج ا. [ ف َ رَ جُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن درویش الحویزی . مورخ ادیب امامی . نسبتش به حویزه ۞ است که در میان بصره و خوزستان است . او...
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) خواجه فضل اﷲاز اشراف کرمان است و بغایت جوانی خوش طبع و خوش اخلاق است . و اهل قلم همه متفق اند که در علم سی...
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابی الخیر. رجوع به ابوسعید ابوالخیر شود.
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) المحبی بن محب اﷲبن محمد المحبی . فاضلی بود که او را معرفت ادب و طب و تاریخ بود. اهل دمشق و پدر محبی مورخ ...
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) ابواللیثی . رجوع به فضل اﷲ سمرقندی شود.
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) استرآبادی . مؤسس فرقه ٔ حروفیه . رجوع به حروفیان شود.
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) تبریزی . طبیب معروفی است که در دربار تیمور بوده و در آخرین بیماری او که منجر به مرگش گردید در معالجه ٔ او کو...
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) حاج شیخ فضل اﷲ نوری . رجوع به نوری شود.
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) ... الحسینی . ظاهراً والد عبداﷲبن فضل اﷲ صاحب وصاف است و حاجی خلیفه بدان تصریح نموده . او را کتابی است به ن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.