۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مه . [ م ِه ْ ] (ص ، اِ) بزرگ و سردار قوم . (آنندراج ). رئیس و پیشوا. (ناظم الاطباء).مهینه . (اوبهی ). مقدم . سرور. مقابل که : یکی داستان زد بر...
مه . [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نام ماه پنجم از سال فرنگیان . (ناظم الاطباء). ماه معادل ثلث دوم و سوم اردیبهشت و ثلث اول خرداد.- جشن او...
مه . [ ] (اِ) به هندی عسل است . (مخزن الادویه ).
مح . [ م َ ] (اِ) رمز و نشانه است کلمه ٔ محال را؛ و هو مح ، و هو محال . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مح . [ م َح ح ] (ع ص ) جامه ٔ کهنه . (از لسان العرب ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
مح . [ م ُح ح ] (ع اِ) بی آمیغ از هر چیزی . (منتهی الارب ). خالص هر شی ٔ. (از لسان العرب ). || زرده ٔ تخم مرغ . (منتهی الارب ). محة. (منتهی ا...
مح . [ م َح ح ] (ع مص ) محح . (منتهی الارب ). محوح . (منتهی الارب ).کهنه گردیدن جامه . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ).
نوک پستان مادر. این واژه برگرفته از واژه ماما یا مامان هستش
حەمە یا حمه خلاصه شده اسم محمد است در زبان کردی