اجازه ویرایش برای همه اعضا

عالیه

نویسه گردانی: ʽALYH
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
الیة. [ اِل ْ ی َ ] (ع اِ) جانب . گویند: جاء من الیة نفسه ؛ یعنی خودش آمدبی آنکه وادارش کنند. (از متن اللغة). در حدیث آمده : لایقام الرجل من ...
الیة. [ اَ لی ی َ ] (ع اِ) درنگ . تأخیر. اسم است از اَلَاءَ بمعنی درنگ کرد. (از متن اللغة). || (ص ) زن بسیار سوگندخورنده . مؤنث اَلی ّ. (ن...
الیة. [ اَل ْ ی َ ] (اِخ ) نام آبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از آبهای متعلق به بنی سُلَیم ، و اصمعی «ابن الیة» آورده است . شاعر گوید:و من ...
الیة. [ اَ لی ی َ ] (اِخ ) نصر گوید: این نام در شعر آمده است و من نمیدانم که نام جایی است یاهمان اَلیَة است و بسبب ضرورت ، لام مکسور و ...
الیة. [ اُل ْ ی َ ] (اِخ ) نام دیهی بزرگ از نواحی اِستِجَه واقع در اندلس . (از معجم البلدان ).
الیة. [ اُل ْ ی َ ] (اِخ ) نام دیهی بزرگ ازنواحی اشبیلیه واقع در اندلس . (از معجم البلدان ).
آلیه . [ ی َ ] (اِخ ) شاید نام محلی که قصر آلیه منسوب بدانجاست . (مراصدالاطلاع ).
آلیه . [ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث آلی ّ: اجسام آلیه .
عز علیه . [ ع َزْزَ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) عزت بر او باد، و در شاهد ذیل بطور تمسخر به کار رفته است : منم از قاضیان مشارالیه وآن دگ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.