اجازه ویرایش برای همه اعضا

سوفی

نویسه گردانی: SWFY
اهل علم,اسم خاص, مشتق شده از سوف به معنای دانش
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
صوفی شگفتی . [ ش ِ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قطور بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقع در39 هزارگزی جنوب باختری خوی و 9 هزارگزی جنوب راه اراب...
یحیی صوفی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن جعفربن علی کذاب ، از سادات حسینیه ٔ قم است . صاحب تاریخ قم آرد: پسران جعفربن علی الکذاب از بریهه می...
چشمه صوفی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع ناحیه ٔ فشاررود قاینات وخالی از سکنه است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 236)...
صوفی ترخان . [ ت ُ] (اِخ ) اسماعیل . رجوع به اسماعیل صوفی ترخان شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کلاته صوفی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. محلی جلگه ای و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیای...
عمران صوفی . [ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن هارون صوفی ، مکنی به ابوموسی . محدث بود. رجوع به ابوموسی (عمران بن ...) شود.
حقیقی صوفی . [ ح َ قی قی ِ ] (اِخ ) از قدمای شعراست و در لغتنامه ٔ اسدی به ابیات زیرین از او استشهاد شده است :در یکی زاویه بحال بجست تا سح...
صوفی شیرازی . [ فی ِ ] (اِخ ) نصرآبادی نویسد: اصلش کرمانی است . اما در شیراز بسیار بود.لطیف طبع است . خصوصاً در ترتیب رباعی طبعش کمال لطف دار...
ابوالحسن صوفی . [اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) علی بن عبداﷲ خباقی . زاهدی معروف از مردم خباق ، قریه ای به مرو. او در عراق و شام حدیث شنود و ا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.