اجازه ویرایش برای همه اعضا

هره

نویسه گردانی: HRH
هلهله ، تعریف و تمجید ، شادی کردن
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
حرة. [ ح َرْرَ ] (اِخ ) (یوم ...) وقعة حرة لیزید علی اهل المدینة. (مجمع الامثال میدانی ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
حرة. [ ح ُرْ رَ ] (اِخ ) بنت اشعث . چنانکه در فهرست تاریخ گزیده آمده است نام زنی است که معاویه او را به حباله ٔ نکاح خویش وعده داد و ب...
حره ٔ قم . [ ح َرْ رَ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) از دهات وزوای قم بوده است .رجوع به تاریخ قم چ سیدجلال الدین تهرانی ص 139 شود.
حره ٔ لبن . [ ح َرْ رَ ی ِ ل ُ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ). رجوع به لُبْن شود.
حره ٔ حقل . [ ح َرْ رَ ی ِ ح َ ] (اِخ ) در مُنْصَف است و یوم حره ٔ حقل نام یکی از جنگهای عرب است . (معجم البلدان ).
حره ٔ شرج . [ ح َرْرَ ی ِ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
حره ٔ راهص . [ ح َرْ رَ ی ِ هَِ ] (اِخ ) زمینی است بنی قریطبن عبدبن کلاب راهص را و آنرا نعل راهص نیز نامند. (معجم البلدان ).
حره ٔ راهط. [ ح َرْ رَ ی ِ هَِ ] (اِخ ) زمینی است بنوقریض یا فزاره را.
حره گوهر. [ ح ُرْ رَ گ َ هََ ] (اِخ ) لقب دختر مسعودبن محمودبن سبکتکین . و او را مسعود به برادرزاده ٔ خویش امیر احمدبن محمد بزنی داد.
حره ٔ رماح . [ ح َرْ رَ ی ِ رُ ] (اِخ ) موضعی است به دهناء. (معجم البلدان ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.