حرة. [ ح َرْرَ ] (اِخ ) (یوم ...) وقعة حرة لیزید علی  اهل المدینة. (مجمع الامثال  میدانی ). و رجوع  به  ماده ٔ قبل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حرة. [ ح ُرْ رَ ] (اِخ ) بنت  اشعث . چنانکه  در فهرست  تاریخ  گزیده  آمده  است  نام  زنی  است  که  معاویه  او را به  حباله ٔ نکاح  خویش  وعده  داد و ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حره ٔ قم . [ ح َرْ رَ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) از دهات  وزوای  قم  بوده  است .رجوع  به  تاریخ  قم  چ  سیدجلال الدین  تهرانی  ص 139 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حره ٔ لبن . [ ح َرْ رَ ی ِ ل ُ ] (اِخ ) موضعی  است . (معجم  البلدان ). رجوع  به  لُبْن  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حره ٔ حقل . [ ح َرْ رَ ی ِ ح َ ] (اِخ ) در مُنْصَف  است  و یوم  حره ٔ حقل  نام  یکی  از جنگهای  عرب  است . (معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حره ٔ شرج . [ ح َرْرَ ی ِ ش َ ] (اِخ ) نام  موضعی  است . (معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حره ٔ راهص . [ ح َرْ رَ ی ِ هَِ ] (اِخ ) زمینی  است  بنی قریطبن  عبدبن  کلاب  راهص  را و آنرا نعل  راهص  نیز نامند. (معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حره ٔ راهط. [ ح َرْ رَ ی ِ هَِ ] (اِخ ) زمینی  است  بنوقریض  یا فزاره  را.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حره  گوهر. [ ح ُرْ رَ گ َ هََ ] (اِخ ) لقب  دختر مسعودبن  محمودبن  سبکتکین . و او را مسعود به  برادرزاده ٔ خویش  امیر احمدبن  محمد بزنی  داد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حره ٔ رماح . [ ح َرْ رَ ی ِ رُ ] (اِخ ) موضعی  است  به  دهناء. (معجم  البلدان ).