اجازه ویرایش برای همه اعضا

ول

نویسه گردانی: WL
ول. [ ۇ ] (ص) کج، ( در زبان مازنی)."ول لینگ" پای کج، " ول کتار" چونه کج، "ول دیوار" دیوار کج.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
ول کردن . [ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، ول دادن . سر دادن . رها کردن . آزاد کردن . || از دست نهادن . || ترک گفتن . ادامه ندادن .- ولش...
ول دادن . [ وِ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . آزاد کردن . آزاد گذاشتن .- ول دادن صدا ؛ در تداول ، آواز خواندن . سر دادن صدا. دادوبیداد کردن . آواز ب...
ول گفتن . [ وِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخن بیهوده و بی معنی گفتن . حرف مفت زدن .
وِل مُعَطّلم. به معنی «من ول معطل می باشم» است: من بیهوده معطّل کسی و یا چیزی می باشم. «ول معطل بودن» یعنی: در تداول، بیهوده انتظار کسی یا چیزی را ک...
وول زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) (در تداول ) وول خوردن . جنبیدن چون کرم . در هم شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا): مردم مانند مورچه بدون اراده در ...
ول انگار. املاءِ نامأنوس « ولنگار ».
ول انگاری. املاءِ نامأنوس « ولنگاری ».
وول خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) جنبیدن . تکان خوردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). || در هم تپیدن و چپیدن (جمعیت ). (فرهنگ ...
ول گردیدن . [ وِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) ول گشتن . هرزه گردی کردن . آواره بودن . بیکار بودن . دنبال کاری نرفتن .
ول گردی کردن . [ وِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ،هرزه گردی کردن . آواره بودن . بیکاربیکار راه رفتن .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.