اجازه ویرایش برای همه اعضا

کله

نویسه گردانی: KLH
کله. (ک، ل، ه)، (ا)،(زبان مازنی)، بچه (این نام تنها برای بچه جانوران استفاده میشود. همانند: "خی‌کله" بچه خوک، "خرسه کله" بچه خرس.)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کله کله . [ ک َ ل ِ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف...
کله کله علیا، روستایی از توابع بخش کاکاوند شهرستان دلفان در استان لرستان ایران است.
لپ کله. (مازنی ) ، سر پخ ، سری که پشتش تخت است همانند سر مازندرانی ها ، گیلانیها و کردها .
اجاق گلی
پت کله. (زبان مازنی)، جغد.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کله مه . [ ک ُ ل ِ م ِ ] (اِ) قسمی ماهی خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کُلمِه ، نوعی ماهی است که در دریای خزر صید می شود، جثه ٔ آن دو یا...
کله هو. [ ک ُ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 352 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
یک کله . [ ی َ / ی ِ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (ق مرکب ) بی مکث . بی درنگ . بی وقفه : تب کرد و یک کله افتاد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یکسره شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.