تاجیک
نویسه گردانی:
TAJYK
تاجیک، نام قومی مسلمان و فارسی زبان، از اقوام آریایی. تاجیکان از کهنترین ساکنان بومی آسیای مرکزی و افغانستان بودهاند و امروزه افزون بر این مناطق، در ایران، پاکستان، شمال هندوستان و در ناحیۀ سینکیانگ چین نیز به سر میبـرند (نک : بارتـولـد، «تاجیکان»، 73؛ عمرزاده، 262، 268؛ افشار، 82-84؛ دیوانه قل، 189؛ میراحمدی، 238؛ سیدی، «تاجیکها...»، 305؛ همام، 89-90؛ سجادیه، 181).
برخی نام «تاجیک» را از قبیلهای به نام «تاج» گرفتهاند(نک : داعیالاسلام، ذیل «تاجیک»؛ ذهنی، 216؛ قس: صدیقی، 229؛ عینی، 41-42؛ یعقوبشاه، 212-213، جم : منسوب به تاج به معنای افسر، دیهیم، کلاه کیانی)، و برخی تاج را صورت مقلوب واژۀ «جـات» دانستـهاند (نک : سجادیـه،177). همچنین «تاجیک» همـان آریـایی و پـاک و نجیب و اصیـلزاده و میهماننـواز معنا میدهد (نک : یعقوبشاه، 218-220).
در متون پهلوی واژۀ «تاژیکان»،به معنای «عرب» آمده است: «که ما چه دیدیم از دشت تاژیکان» و «بیاوریم کین تاژیکان» (در قطعه شعر مربوط به بهرام ورجاوند، نک : متون پهلـوی، 160-161؛ نیـز بهار، 161) و بـاز از آمدنِ تاژیکان به ایرانشهر و رواج بخشیدن ایشان دُشدینی و دُشخواهی را (نک : بندهش، 31). سبئوس، تاریخ نگار ارمنی، نیز واژۀ تاجیک را همه جا به معنی «عرب، اعراب» آورده است (نک : سبئوس1، جم ؛ مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان...، 13؛ نیز نک : بارتولد، همان، 54).
تاژیک و تاجیک به معانیگوناگون ضد و نقیض دیگری هم آمده است، مانند کودک عرب؛ قبیلهای از قبایل عرب؛ فرزند عرب که در میان عجم زاده و بزرگ شده است؛ طایفۀ غیرعرب، ترک و تبعۀ ترک و طایفۀ غیر ترک (نک : برهان قاطع، نیز نفیسی، علیاکبر، ذیل تاجیک؛ رامپوری، 183؛ دایرةالمعارف فارسی، 1/591؛ میراحمدی، 237).
1. Sebeos
برخی تاجیک را قومی از اقوام مغول پنداشتهاند، در صورتی که مغولان غیر خود را تاجیک مینامیدند (آقهباش قاجار، 271-
272؛ بارتولد، همان، 61) و پانترکیستها، مسلمانان شیعۀ شهر بخارا را فارس ـ تاجیک و سنیهای بخارا و اطراف آن را ازبک میخواندند؛ از اینرو، بیشتر تاجیکان بخارا را ازبک میدانستند (نک : محییالدینف، 375؛ اکرامی، 362).
برخی نیز تاجیک را از ریشۀ «تات» و قومی آریایی (افشار، 81؛ محیط طباطبایی، 108 بب ؛دبیرسیاقی، 118بب ؛ قس: بارتولد، همان، 59)، و برخی هم آمیزهای از قوم عرب و ایرانی، بعد از تسخیر ایران به وسیلۀ مسلمانان عرب میدانند (کارلس، 155؛ قس: نفیسی، سعید، 136؛ نیز فیلد، 134، که تاجیکها را از نسل عربهایی میداند که در اوایل دورۀ مسیحیت یمن را ترک کرده، به شمال رفتند). سرزمین تاجیک، در سدۀ 6 م یکیاز بخشهایمهم امپراتوری هخامنشیان بود. به نوشتۀ سوندرمان سغدیان عربها را «تاژیک» میگفتهاند (نک : فرای، 113)، اما او خود «تاجیکها» را مانویانی دانسته است که به فارسی نو صحبت میکنند، و از سدۀ 3ق/ 9م ادبیات مانوی برجستهای به فارسی نو پدید آوردهاند (نک : ص 56، 57).
در سالنامههای چینی سدۀ 2م، از قومی به نامهای هماهنگ «ته آجی1»و «تائوچی2» یاد شدهاست که احتمالقوی میرود، صورتپیشین«تاجیک»درزبانچینیهاباشد(نک :مسلمانیان قبادیانی، همان،17؛نیز سجادیه، 179). تبتیهابرای واژۀ تاجیکاینصورتهارا آوردهاند:gzigs-, stag-gzig, rta-mjug, stag-bzhi, rtag ta-zig (نک : کوزنتسف،45 ). بنابر گزارش نویسندهای چینی در کتاب خود (تألیف: 694م)، ساکنان تخارستان را که در سدۀ 1 قم میزیستهاند، «داشی» میگفتهاند که یقیناً تاجیکِ امروزهاند (نک : نعمتف، 241-242؛ نیز مسلمانیان قبادیانی، همان، 18). به گفتـۀ تورسانزاده، نام تاجیـک از آغاز پیدایش بر همۀ پارسیگویانعجم بهکار رفته است(ص60؛ نیز نک : جاوید، 202).
محیط طباطبایی با توجه به ابهام و تعقید کلمۀ تاجیک باور دارد که این کلمه صفتی برای ایرانی فارسی زبان بوده، و بر غیر ایرانی اطلاق نمیشده است و تاجیکها از قبیلۀ «طی» عرب نبودهاند و در اسناد کهنه و نو یافتۀ ختنی در سدۀ 4 ق صورت «تژیک» آمده است (ص 104، 108، 113؛ نیز نک : یعقوب شاه، 242،247،که تاجیکها را قومی آریایی نژاد خوانده، و بر اینباور است کهتاجیک نام جدیدنژادی تمامآریایی و فارسی زباناست).
1. taājī 2. tāuchī 3. tajignī
در دیوان لغات الترک نیز کلمۀ «تَژک» به معنای تاجیک آمده است (کاشغری، 466؛ دبیرسیاقی، 152). داعیالاسلام در فرهنگ نظام (ذیل تاجیک)، تاجیک را نسل ایرانی و فارسی زبان، و این نام را مبدل «تازیک» دانسته، و از نسل تازی (عرب) بودن و در میان عجم بزرگ شدن تاجیکها را صحیح ندانسته است و میگوید: تاجیک در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان در مقابل «ترک» گفته میشود (برای تلفظ تازیک بهجای تاجیک، نک : یعقوبشاه، 235-236).
در آسیای مرکزی به عربهای ساکن در بخارا، سمرقند، نسف، ترمذ، کولاب و قبادیان که از بازماندگان عربهایی هستند که در عهد کهنآمده، و در آنجاها ماندگار شدهاند، تاجیک نمیگویند. به گفتۀ سمعانی عربهای قبادیان از عربهای قبیلۀ تمیم بودهاند (4/440). اینها امروزه هم خود را عرب میدانند، اگر چه زبان مادری خود را فراموش کرده، و مانند تاجیکها دریگفتار شدهاند و از عربهای بخارا فقط بخشی تا آغاز سدۀ 14ش/20م زبان مادری خود را حفظ کرده بودند (نک : نسیم، 169 بب(. طبق رسوم عربهای آسیـای مرکـزی، پسرانعرب حقازدواج با دخترانتاجیک را داشتند،اما پسران تاجیک نمیتوانستند با دخترانعربازدواج کنند(یادداشتهای مؤلف).
کسروی به نقل از حمدالله مستوفی از بومیان فارسی زبان آذربایجان با نام «تاجیکان» یاد میکند (ص 39-41؛ نیز نک : شکورزاده، 159) و مینوی بر این باور است که مراد از تاجیک (تاژیک و تازیک) در کتب فارسی، اتباع و ساکنان ایرانی مناطق ایرانینشین بوده، و این نامی است که ترکان بر ایرانیان گذاشتهاند (ص 158؛ نیز نک : دبیرسیاقی، 118 بب (.
روند تشکل قوم تاجیک در 3مرحلۀ تاریخی، و 3منطقۀ جغرافیایی صورت گرفته است: نخست، در دورۀ ساسانیان (226- 652 م) در شمالشرقی خراسان؛دوم، در سدههای 1 و 2ق/7 و 8م در ماوراءالنهر؛ سوم، در عهد سامانیان (261- 389ق/875- 999م) در قلمرودولت بخارا (نک : نعمتف،82-83؛ نیزنک : ه د، تاجیکستان).
ترکیب قومی تاجیکان در هزارۀ 1قم عبارت بوده است از سغدیها (وادی زرافشان، قشقه دریا، حاشیه و میانۀ سیردریا)، باختریها (حاشیۀ سرگه و میانۀ جیحون)، فرغانیها (وادی فرغانه)، سارتها (کنار سیردریا، خوارزم)، سکاییهای صحرایی (آسیای میانه، نواحی کوهستان تیان شان، آلای و پامیر)، مرغیانیها و پارتها که با زبانهای باستانی ایرانیگفتوگو میکردند (میراحمدی، 241-242؛ نیز غفورف، 30-31، 572؛ بطلمیوس، 207؛ جاوید، 193-194).
در اسناد تورفان که حاوی سرودهای مانوی و متعلق به هزار سال پیش است، کلمۀ تجگنی3 آمده که صفتی است مشتق از نام تاژیگ (تاجیک) که معرف سخنگویان به زبان فارسی نوین بوده است (سوندرمان، 48- 49، 57).
علیشیر نـوایی و بابر، تاجیکان هرات و فرغانه را «سارت» گفتهاند (نک : بارتولد، «تاجیکان»، 62-65؛ مسلمانیان قبادیانی، همان، 32).
اصطلاح«سارت» در زمان تیموریان(771-916ق/ 1369-1510م) کاربرد بیشتریداشتـه، و مترادفِ تاجیک بوده است (نک : میراحمدی، 59؛ همام، 91؛ جاوید، 204؛ مساف، 138). شمار بسیاری از سارتها زبان خود را به ترکی عوض کردهاند (نک : همانجا).
کهنترین منبعی که از حضور تاجیکان در قلب آسیای مرکزی خبر میدهد، تواریخ هرودت (سدۀ 5 قم) است. وی دوبار از تاجیکان به صورت «دادیکه» و «دادیکس» نام برده است و در بخش هفتم کتابش در شرح میزان مالیات هر یک از اقوام به طایفۀ دادیکه (ص 223)، و هنگام سخن از پوشاک اقوام، به پوشاک سغدیها و دادیکسها اشاره میکند و مینویسد آنها با «قبای چرمی و قداره و تیرکمان و نیزۀ مادی مسلح، و از لحاظ لباس درخشان رنگین خود و چکمهای که تا زانو میرسیده، کاملاً برجسته بودند» (ص 376).
به گفتۀ پیرنیا دادیک یا دادیکسها پیشینیان تاجیکهای قرون بعد بودهاند که اکنون هم دربخارا و حدود آن سکنا دارند (1/733؛ نیز لغتنامه...، ذیل دادیکس). واژۀ دادیک از دوبخش «داد» بـه معنای عدالت و «ـ یک» īk ـ پسونـد، ترکیب یافته است. با این پسوند امروزه هم واژههای بسیاری در زبان تاجیک کاربرد دارند، مانند خندانیک، گریانیک، لغژانیک، چسپانیک؛ پسوند-īk در شکل کوتاه نیز میآید: تاجکِ گردونکش، لشکرشکن (دهلوی، 62؛ نیز یعقوب شاه، 230).در شمار قبیلههای تاجیکانیکه در سیستان به سر میبرند و نام باستانی خود را حفظ کردهاند، قبیلۀ «دادی» نیز هست («دائرةالمعارف...1»، II/23).
امیرشاهی دادیک را به عنوان «تاجیک» قبول ندارد و میگوید: این واژه به معنای پشتون است که در پاکتیکا زندگی میکردند (نک : مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان، 16).
در اوستا واژههای «دا»، «دات» و «داته» به معنی داده، دادن، بخشیدن، دانستن، اندیشیدن، دادگری و داوری کردن آمده است (بهرامی، 2/712، 719، 720، 724؛ نیز سجادیه، 178).این واژهها احتمالاً با واژۀ تاجیک ارتباط دارند. اهورهمزدا گفته است: «نخستینسرزمین و کشـور نیـکیکهمن ــ اهورهمزدا ــآفریدم»، «ایران ویج » بود، برکنارۀ رودِ «دایتیا»ی نیک» ( اوستا، 659). دایتیا به یقین با واژۀ تاجیک و تات همریشه است (سجادیه، 177؛ برای ایرانویج، نک : تفضلی، 35).
قومی را هم که با نام «تور» (سکاییان) در آسیای مرکزی به سر میبردهاند، از نیاکان تاجیک دانستهاند (نک : یعقوب شاه، 217؛ نیز معین، 1/530، 531).
در بخشهایی از آسیای مرکزی دولتهایی بر سر کار بودند که تاجیک به شمار میرفتند، مانند غوریان (سدههای 4-6ق/10-12م) در افغانستان، کَرْتها (سدههای 7- 8ق/13-14م) در هرات، سربداران (737- 788ق/1337-1386م) در سمرقند و دولت تاجیک درواز و وَنْج (تا سدۀ 13ق/ 19م) در شرق تاجیکستان کنونی (نک : مسلمانیان قبادیانی، همان، 29).
در تشکل قوم تاجیک بسیاری از اقوام، از جمله کوشانیان، تخاریان، ترکها و عربهایی که از روزگار کهن به آسیای مرکزی رفته، و ماندگار شده بودند، سهم داشتهاند؛ همچنین قومهای دیگری نیز مانند قلچهای پامیر، پشهایها، آرمولیها نیز در شکلبندی این قوم حضور داشتهاند (نک : بابایف، 49؛ جاوید، 197). هم مرز بودن سرزمینهای این اقوام و داد و ستدهای اقتصادی آنها، قرار داشتن در مسیر جادۀ ابریشم و مشترکات فرهنگی زمینۀ این تشکل قومی به نام تاجیک را فراهم آورد (نک : نعمتف، 44؛ غفورف، 572 بب ؛ نیز نک : رضا ، 201بب ؛ قریب، 247 بب (.
مرکزهای فرهنگی بخارا، سمرقند، بلخ، مرو، نیشابور، هرات، خجند، اخسیکت، پنجیکت، هُلبَک و ترمذ در تشکل قومی و زبانی تاجیکان نیز نقشی مهم داشتهاند (نک : بارتولد، «دربارۀ...»، 17 بب (. امیران سامانی در حفظ استقلال قوم و زبان فارسیدری کوشیـدند، سامانیان فرهنگ را ابزاری سودمند در نگهداشت قومیت میدانستند؛ تا آنجا که گفتهاند: اگر در زمان سامانیان زبان فارسی دری نوین، زبان گفتار و نوشتار مردم نمیشد، ایرانیان عربزبان میشدند (نک : مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان، 35-42).
از تاجیکان آسیای مرکزی40٪ در تاجیکستان و ازبکستان به سر میبرند، و 60٪ باقی مانده مقیم افغانستان هستند (45٪ جمعیت افغانستان تاجیکاند، نک : سعدیزاده، 288، 332-333). مرکز عمدۀ جمعیت تاجیکها در افغانستان، شامل دشت کوه دامن در شمال کابل، درۀ پنجشیر و بدخشان است (نک : کارلس، 156). تاجیکان افغانستان در دو سوی مرز ایران و افغانستان به پارسیوان یا فارسیبان، و در شرق و جنوب افغانستان به نام دهقان و دهوار مشهورند (نک : ه د، افغانستان). رابینو بیشترین اهالی ناحیۀ غربی استراباد را تاجیک میداند (ص 110).
1. Tadzhikskaya…
در ایران امروز تاجیکان بیشتر در سیستان، بلوچستان، کرمان، یزد و استراباد بهسر میبرند (افشار، 82، 83؛ نیز نک : فیلد، 141). پژوهشگران ایرانی تاجیک شمارتاجیکان جهان را حدود 18 میلیون تن تخمین زدهاند (نک : شریفاف،13). در افغانستان حدود 8 میلیون دری زبان شامل تاجیکها و هزارهها زندگی میکنند. شهر کابل از قدیم تاجیک نشین بوده، و طبق آمار 1357ش/ 1978م از 000‘300‘1 تن جمعیت آن 744 هزار تن (57٪ جمعیت) تاجیک بوده است (نک : نظرف،6-7).
بنابر آماری که دوپری داده است، حدود 000،500‘ 3 تاجیک در شمال و شمال شرقی افغانستان، 000‘100‘ 3 در اتحاد جماهیر شوروی سابق و حدود 28هزار تن نیز طبق گزارشها در ترکستان چین زندگی میکردند (II/739).
تا 600 سال پس از یورش تاتار، تاجیکها نتوانستند استقلال یابند و سرنوشت خود را به دست گیرند و سرانجام، سرزمینشان از دو سوی به محاصره درآمد؛ از شمال، ارتش روسیۀ تزاری تا فرغانه پیش آمد و از جنوب، ارتش بریتانیا تا نواحی بلخ و ترمذ رسید (نک : سیدی، نیمی ز ترکستان...، 195). در 1299ش/1920م به موجب قانون اساسی جمهوری ترکستان، قرقیزها، ازبکها و ترکمنها از اقوام اصلی آن جمهوری شناخته شدند، اما تاجیکها که در شمار نخستین ساکنان منطقه بودند، به شمار نیامدند و ذکری از آنها نشد (نک : بارتولد، «تاجیکان»،75)، در حالی که جمعیتتاجیکهای آسیای مرکزی در ابتدای سدۀ 20م (براساس آمار روزنامۀ زرافشان) به بیش از 3 میلیون تن میرسید: 000‘100‘2 تن در بخارا، 750 هزار تن در ولایت سمرقند، 400هزار تن در وادی فرغانه و شماری در نواحی دیگر (نک : شکوری، «پارهای از...»، 381؛ مس اُف، 85؛ باباخانُف،252 ).
در 1303ش/1924م جمهوری خودمختار تاجیکستان با جمعیتی کمتر از یکچهارم تاجیکهای منطقه (بدون حضور سرزمینهای بخارا، سمرقند و خجند، و دهها شهر تاجیکنشین) تشکیل شد. در حالی که در حدود سال1920م بجز 5 یا 6 خانوادۀ ازبک ترکزبان همۀ اهالی بخارا و 90٪ مردم اطراف شهر تاجیک بودند (محییالدینف، 372-373). تاجیکان شهر بخارا در دهۀ 20 سدۀ بیستم، 160هزار نفر بود که در 1979م به 728‘19 نفرکاهش یافت (نک : شکوری، «گهوارههای...»، 33). از 326‘35 نفر مردم شهر سمرقند در 1872م، 622‘ 33 تن (95٪) تاجیکمسلمان و باقی یهودی، و 4 نفر هم ازبک بودهاند. با گذشت زمان، شمار تاجیکان به 82٪ جمعیت کاهش یافته، و شمار ازبکها افزوده گردیده است (نک : شوبرلاین،60).
تاجیکان سمرقند در 1916م، 957‘236 نفر بوده که در 1979م به 557‘86 نفر کاهش یافته است (نک : شکوری،همانجا). طبق آمار در 1368ش/ 1989م، 372‘215‘4 تن تاجیک در شوروی بوده است: 420‘172‘ 3 تن در تاجیکستان، 560، 933 تن در ازبکستان، 208‘38 تن در روسیه، 518‘ 33 تندر قرقیزستان،و باقی در دیگر جمهوریها (نک : شریفاُف، 485-486). از 1920 تا 1935م، بیش از دو میلیون تاجیک مسلمان از ترکستان به افغانستان، ایران، ترکیه و اروپا فرار کردند. بیشتر این فراریان اهل فرهنگ بودند. روشنفکرانِ بازمانده در سالهای 1937-1938م قتل عام و تبعید شدند؛ در زمان جنگ جهانی دوم، در حدود 40 تن اهل قلـم بـه میـدان نبرد رفتند و 4 فرزانۀ فرهنگی (از بهتـرین پژوهشگران، شاعران، داستانسرایان و قصهپردازان آن روزگار) لطفالله بزرگزاده، حبیب یوسفی، حکیم کریم و عبدالشکور پیرمحمدزاده کشته شدند. بدینترتیب، هویتِ تاجیکان بارها شکسته شد (یادداشتهای مؤلف).
تاجیکها مسلمان و حنفی مذهباند؛ شماری از تاجیکهای پامیر، شیعۀ اسماعیلی هستند (همام،94-95؛ محییالدینف، 375؛ نیز نک : ه د، 8/701). تاجیکان توانستهاند اسلام را میان اقوام دیگر، از جمله«باشقردان»،ببرند و زنده کنند(نک : شریفاف،175).
آرامش، گشادهرویی، ادب، قدرشناسی، صلح دوستی و زیبایی زنان را از جمله خصایل تاجیک برشمردهاند. سعدی در وصف زیبایی زنان تاجیک میگوید: روی تاجیکانهات بنمای تا داغ حبش/آسمان بر چهرۀ ترکان یغمایی کشد (ص 432؛ برای خصایل ظاهری و باطنی تاجیک، نک : مس اف، 125؛ سیدی، نیمی ز ترکستان، 194؛ کیهان، 46؛ نوبهار، 217-223؛ پاشینو، 293؛ توحدی، 19؛ نظرف،9).
تاجیکها به زادگاه خود عشق میورزند و با آن پیوندی ناگسستنی دارند، بیشتر آنها کشاورزند. روی زمیـن کار میکنند و میکوشند تا زمینهای مرده را احیا و سرسبز سازند؛ در هر جایی که تاجیک زندگی میکند، آثار و بقایایی از کشاورزی و انواع گیاهانِ پُربار و ارزشمند دیده میشود؛ بر وفا کردن به عهد، داشتن روابط حسنه با مردم دیگر و حفظ روابط خویشاوندی و حسن معامله تأکید دارند (نوبهار، 218-223). این قوم توانسته است با سختکوشی راهِ پیشرفت خود را، طی قرون هموار کند (نک : مس اف، همانجا)، و هرگز هویت فرهنگی و زبانی خود را از دست ندهد (صدیقی، 235). مردم بومی تاجیک شهرهای مختلف بیشتر به هراتی، کابلی، سیستانی، بدخشانی، بخاری، سمرقندی، خجندی و جز آن شهرت یافتهاند و این شهرت هنوز هم بر جای وپایدار باقی مانده است (نظرف، 23).
تاجیکان کوهستانی را غَر، غَرچه، غلچه و غَرْچَگان نامیدهاند. «غَر» به معنیِ «کوه» است؛ برخی از نویسندگان از «غرچستان سمرقند» (نک : بارتولد، «تاجیکان»، 57؛ میراحمدی،242؛ نیز نک : همام، 93-94)، و فردوسی نیز از «در غرچستان» (غرچستان: کوهستان)، «شهِ غرچگان» و «غرچگان موبدان» (5/ 149، 245، 7/395)، یاد کردهاند.
در پیتلاش و جانفشانی مردانی چون عبدالرحیم حاجیبایف، عبدالقادر محییالدینف، نصرالله مخدوم، عباس علییف و نثار محمد، تاجیکستان در 1308ش/ 1929م به جمهوری مستقل در اتحادشوروی سابق تبدیل شد. پس از آن عینی، غفورف و تورسون زاده توانستند اهداف دوراندیشانۀ سیاسی خود را در استقلال تاجیکستان از راههای فرهنگی عملی کنند و در بیداری و خودشناسی تاجیکها گام بردارند. از جمله اقدامات فرهنگی در کارنامۀ این بزرگان تاجیک، آوردن شرح حال، آثار و اشعار شخصیتهای ادبی جاودانۀ ایرانی، فردوسی، سعدی، عمرخیام، حافظ، جامیو جز آنها در کتابهای درسی تاجیکی، در هر3مقطع: ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان بوده است (یادداشتهای مؤلف).
در دورۀ بلشویکهای روس، برتری جویی ازبکها بر قوم تاجیک در آسیای مرکزی شدت یافت. نظام کمونیستی شوروی از سویی و ترکان عثمانی از سوی دیگر ازبکها را تقویت کردند (نک : شکوری، «پارهای»، 380؛ شکورف،419-420)، تا آنجا که فطرت، عضو دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست، پیشنهاد کرد: از کسانی که در ادارات به تاجیـکی صحبت میکنند، 50 روبل جریمه گرفته شود (نک : شکوری، همان، 382).
در زمان حکومت شوروی، با جدا کردن مرکزهای فرهنگی تاجیکی بخارا و سمرقند از جمهوری تاجیکستان و ضمیمه کردن آن به ازبکستان، هویت ملی تاجیکان لطمه خورد. با ترور برخی از روشنفکران تاجیک، تبدیلِ خط از فارسی به لاتین و از لاتین به سیریلیک، و تخریب مساجد و مدارس بـه دست بلشویکها، نظام منسجم فرهنگی این قوم آسیب دید (شکورف، 415-417؛ متین دوست، 63). از دیگرخرابکاریهای پان ازبکها در ازبکستان، پس از مرزبندی «تَبَرتقسیم»، اجبار کردن تاجیکها در وارد کردن نام«ازبک» در شناسنامههای خود، استخدام نکردن افراد با شناسنامۀ تاجیکی، منع انتشار نشریۀ تاجیکی، بستن مدارس تاجیکی و منحل کردن گروههای تاجیکی در دانشگاهها بود (یادداشتهای مؤلف؛ نیز نک : اکرامی، 359-363؛ حاتمف، 263-274).
از آغاز سدۀ 14ق/20م، ورود نشریههایی مانند چهرهنما، سراجالاخبـار، مـلا نصـرالـدین، حبـل المتـیـن و وقت ــ که در کشورهای گوناگون انتشار مییافت ــ به بخارا موجب بیداری خوانندگان تاجیک شد. به پیروی از این نشریات، اهل قلم در آسیای مرکزی نیز نشریههایی چون بخارای شریف، نخستین روزنامه به فارسی تاجیکی، سمرقند، صدای فرغانه و صدای ترکستان را منتشر کردند. در همین زمان، به دنبالِ تلاشهای معارفپروران، نهضتِ تجددگرایان در بخارا ظهور کرد که با نامهای «بخاراییان جوان» و «جدیدیها » مشهور است. روشنفکران تاجیک ــ که همه مذهبی بودند ــ در قالب شعر، داستان، سفرنامه، خبر، مقاله و کتابهای درسی و علمی، افکار تجددگرایانۀ خود را در روشنگری مردم تاجیک منتشر کردند. برخی از آثار ادبی، نظیر مناظره و بیانات سیاح هند فطرت، انجمن ارواح، مرآت عبرت و گنجینۀ حکمت صدیقی عجزی، جوامع الحکایات شکوری، ارمغان دوستان وصلی، بیداری خفتگان و آگاهی ناآگاهان اکرامچه، الفبای مکتب اسلام و پدرکُش بهبودی که بارها چاپ و منتشر شده، در محیط اجتماعـی، فرهنگـی و سیاسـی جامعۀ آن زمان تأثیـر بسزا داشتـه است (یـادداشتهای مؤلف؛ نیـز نک : شکـوری، «سیرادبی...»، 82).
در زمان حکومت شوروی، در برابر موانعی که حکومت در اشاعۀ دین و مذهب و اجرای مراسم مذهبی اعمال میکرد، مردم اعتقاد خود را به مذهب و مناسک مذهبی شدیدتر میکردند و اسلام را جوهری زندگیساز میدانستند. به همین روی، در مراسم دفن بزرگانی چون غفورف،تورسون زاده، جلیلف و ... مردم سنت دیرین مذهبی غسل و تکفین را اعمال کردند. تاجیکها بدون«بسمالله» دست به خوراک دراز نمیکنند، بیتکبیر از سرِ خوان بلند نمیشوند و دروغگو را دشمنخدا میدانند (نک : مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان، 43-44).
تاجیکان سنتهای دیرین فرهنگساز مانند «خانهبُراری»، «چارشنبه آخران» (چهارشنبه سوری)، گلگردانی، سُمَنَک (سمنو پزان)، تبریک به یکدیگر و عیادت از هم را حفظ کردهاند؛ به دنبال تلاشهای گروهی از فرهنگیان تاجیک در سالهای دهۀ 1970م، برپایی جشن نوروز که در زمان حکومت شوروی از میان رفته بود، پس از استقلال تاجیکستان دوباره زنده شد؛ این مراسم اکنون بجز تاجیکستان در ازبکستان، آذربایجان و قزاقستان نیز برگذار میشود. جهان معنوی تاجیکان، همانند آریاییان، به روی همگان باز است: هر کسی میتواند آسان درون آن برود، اما به سختی میتواند از آن بیرون آید (نک : مسلمانیان قبادیانی، همان، 45، «پیشانی سال»، 87-90).
پس از استقلال تاجیکستان در 1371ش/1992م و کشتهشدن شمار بسیاری از تاجیکان، با اعلام آشتی ملی از جانب دولت در 1997م، برخی از تاجیـکان فراری به زادگاه خود بازگشتند و به ساخت و ساز مساجد و مدارس پرداختند. در 1373ش/1994م، پول ملی در کشور تاجیکستان با نام «سامانی» چاپ و منتشر شد (یادداشتهای مؤلف).
دربارۀ قوم تاجیک افزون بر منابع یاد شده در متن مقاله، میتوان به این کتابها و مقالهها نیز مراجعه کرد:
Akiner, Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London, 1986; id, Tajikistan: The Trials of Independence, Paris, 1994; Aynī, K., »Sukhan jon ast, jon ey joni janan«, Jumhuriat, 2001,vol. LVIII (20358); Frye, R. N., The Heritage of Central Asia, Princeton, 1998; Gadozoda, A., Vorisoni Oli Somon, Kulab, 1999; Madad, H., » Zabon dar ahdi Somoniyon va ibrati on baroyi imruz«, Somon, 1999, vol. LXXXIV, nos. 1-4; Sobir, B., »Simkhorhoi devori ohaninro barnadored«,
Sadoyi mardum, 2001, vol. LXVI, 2001; Yusufov, Z., »Tojikon dar farhangi…«, Bahari Ajam, 1999, vols. VI-VIII.
1. Encarta… 2. The World …
مآخذ: آقهباش قاجار، عبدالقادر خان، «در تحقیق لفظ تاجیک»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم )؛ افشار، ایرج، «مقدمهای بر شناخت قوم تاجیک»، همان؛ اکرامی، جلال، «بخارا شریف بود، و شریف میماند»، همان؛ اوستا، به کوشش جلیل دوستخواه، تهران، 1370ش؛ بارتولد، ولادیمیر، «تاجیکان»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم (؛ همو، «دربارۀ فرهنگ آریاییهای آسیای مرکزی»، تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، بهکوشش میرزا شکورزاده، تهران، 1380ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمدمعین، تهران، 1330ش؛ بطلمیوس، جغرافیا، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1407ق/1987م؛ بندهش، به کوشش مهرداد بهار، تهران، 1369ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1362ش؛ بهرامی، احسان، فرهنگ واژههای اوستایی، تهران، 1369ش؛ پاشینو، سفرنامۀ ترکستان، ماوراءالنهر، ترجمۀ مادروس داودخانف، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1372ش؛ پیرنیا، حسن، ایران باستان، تهران، 1369ش؛ تاجیکان در مسیر تاریخ، به کوشش میرزا شکورزاده، تهران، 1373ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376ش؛ توحدی، کلیمالله، حرکت تاریخی کرد به خراسان، مشهد، 1359ش؛ تورسانزاده، اکبر، «زبان، پیوند اصلها و نسلها»، نامۀ پارسی، تهران، 1375ش، س1، شم 1؛ جاوید، عبدالحمید، «سخنی چند دربارۀ تاجیکها»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم )؛ حاتمف، نماز، «در بخارا بخار گردیدیم»، تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، به کوشش میرزا شکورزاده، تهران، 1380ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، حیدرآباد دکن، 1348- 1358ق؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دبیرسیاقی، محمد، «تات و تاجیک و تازیک»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم )؛ دهلوی، امیرخسرو، قران السعدین، اسلام آباد، 1355ش؛ دیوانهقل، علی، «تاجیک»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم )؛ ذهنی، تورقـل، «کلمۀ تاجیک در آثار گذشتگان»، همان؛ رابینو، ه . ل.، مازندران و استراباد، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، 1336ش؛ رامپوری، محمد، غیاثاللغات، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375ش؛ رضا، عنایت الله، «نقش ایران در جادۀ ابریشم تا پایان عهد ساسانی»، ایران شناخت، تهران، 1376ش، شم 5؛ سجادیه، محمدعلی، «بازهم تات و تاجیک»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم )؛ سعدی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1340ش؛ سعدیزادۀ سمرقندی، سعید، «از تاریخ سیاسی تاجیکان افغانستان»، تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، به کوشش میرزا شکورزاده، تهران، 1380ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق/1988م؛ سوندرمان، ورنر، «یک گواهی کهن دربارۀ نام تاجیکان»، ترجمۀ فریدون مجلسی، هستی (فصلنامه)، زمستان 1379ش؛ سیدی، مهدی، «تاجیکها و تاجیکستان تا حملۀ مغول»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم (؛ همو، نیمی ز ترکستان، نیمی ز فرغانه، مشهد، 1371ش؛ شکورزاده، میرزا، مقدمه بر «بیشتری در سوی تاجیکان میبودۀ» احمد کسروی، تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، تهران، 1380ش؛ شکورف، رستم، «تاجیکان در خرابه زاد بزرگی»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم )؛ شکوری، محمدجان، «پارهای از تاریخ تقسیمی که بازور تبر صورت گرفته»، همان؛ همو، «سیر ادبی صدرالدین عینی و مرحلههای آن»، نامۀ فرهنگستان، 1376ش، س 3، شم 3؛ همو، «گهوارههای تاریخی و فرهنگی تاجیک»، کیهان فرهنگی، تهران، 1372ش، س 10، شم 8؛ صدیقی، جلالالدین، «تاجیکان»، تاجیـکان در مسیر تاریخ (هم (؛ عمرزاده، محسن، «سرحد تاجیک زبان تاجیک است»، همان؛ عینی، صدرالدین، «معنی کلمۀ تاجیک»، همان؛ غفورف، باباجان، تاجیکان، به کوشش احرار مختارف، تهران، 1377ش؛ فرای، ریچارد، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمۀ مسعود رجب نیا، تهران، 1358ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش برتلس و دیگران، مسکو، 1968م؛ قریب،بدرالزمان، «سغدیها و جادۀ ابریشم»، ایران شناخت، تهران، 1376ش، شم 5؛ کارلس، هیو، «تاجیکهایدرۀ پنجشیر جبال هندوکش»، ترجمۀ حسن مسعودی، مجلۀمردمشناسی،
تهران، 1355ش، س1، شم 4-5؛ کاشغری، محمود دیوان لغات الترک، ترجمۀ محمد
دبیرسیاقی، تهران، 1375ش؛ کسروی، احمد، «آذری یا زبان باستان آذربایگان»، زبان فارسی در آذربایجان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1368ش، ج 1؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسپ آسانا، تهران، 1350ش؛ متین دوست، احمد، «زبانهای کنونی ایرانی در تاجیکستان»، نامۀ پارسی، تابستان 1379ش، س5، شم 2؛ محیط طباطبایی، محمد، «دربارۀ لفظ تاجیک و تات»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم (؛ محییالدینف،عبدالقادر، «مردم شهر و اطراف بخارا تاجیکاند؟یا ازبک؟ »، همان؛ مسلمانیان قبادیانی، رحیم، «پیشانی سال»، گزارش و گفت و گو، تهران، 1383ش، س 3، شم 15؛ همو، تاجیکان در تاریخ، تهران، 1383ش؛ معین، محمد، تعلیقات بر برهان قاطع (هم (؛ میراحمدی، مریم، «قوم تاجیک و فرهنگ تاجیکی در آسیای مرکزی»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم (؛ مینوی، مجتبى، «ترک و تازیک در عصر بیهقی»، تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، به کوشش میرزا شکورزاده، تهران، 1380ش؛ نسیم، محمد، «روابط تاریخی و فرهنگی عربهای افغانستان با عربهای ماوراءالنهر»، ایران شناخت، تهران، 1378ش، شم 12؛ نظرف، حق نظر، مقام تاجیکان در تاریخ افغانستان، دوشنبه، 1999م؛ نفیسی، سعید، «تاریخ ملت تاجیک»، پیام نوین، شم 11، 12؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1348ش؛ نوبهار، عبدالغیاث، «تاجیکان افغانستان»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم )؛ هرودت، تواریخ، ترجمۀ ع. وحید مازندرانی، تهران، 1368ش؛ همام، «تاجیکها»، تاجیکان در مسیر تاریخ (هم )؛ یعقوبشاه، یوسفشاه، «تاریخ شکلگیری تمدن تاجیکان»، به کوشش اردمهر و میرزا شکورزاده، ایران شناخت، تهران، 1376ش، شم 6، 7؛ یادداشتهای مؤلف؛ نیز:
Boboev, Q. I. S., Taºrikhi khalqi tojik (Dasturi taªlim), Dushanbe, 1998; Bobokhonov, M., Taºkhi tojikoni jahon, Dushanbe, 2002; Dupree, L., »Tajik«, Muslim Peoples, ed. R. V. Weekes, Westport, 1984; Field, H., Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Kuznetsov, B. I., DrevniĮ Iran i Tibet, Saint Peterzburg,1998; Masov, R., Taºkhi Tojikon bo Mūhri (komilan sirrī), Dushanbe, 1996; Ne’matov, N., Davlati Somoniēn tojikon dar asrhai 9 va lo, Dushanbe, 1989; Sebeos, Storia, Verona, 1999; Sharifov, H., Tojikoni burunmarzī, Khujand, 1999; Shoeberlein-Engel, J., »Perspektivy stanovleniya… Uzbekov«, Vostok,Moscow,1997,vol.III; Tadzhikskaya sovetskaya ēntsiklopediya, Dushanbe, 1980.
رحیم مسلمانیان قبادیانی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
تاجیک . (ص ، اِ) غیر عرب و ترک را تاجیک نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). تازیک وتاژیک ، بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد. (برهان ). ...