اجازه ویرایش برای همه اعضا

امیر

نویسه گردانی: ʼMYR
پادشاه
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
مال امیر. [ اَ ] (اِخ ) مال الامیر. ایذه . ایذج . در نوزده فرسنگی مشرق شوشتر و آن قصبه ٔ مرکزی بختیاری است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
امیر : پادشاه پادشاه محمد
علی امیر. [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن اسماعیل بن صلاح حسنی یمانی صنعانی ، از آل امیر در صنعان . رجوع به علی صنعانی (ابن ...
امیر مجلس . [ اَ رِ م َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از مناصب دربار سلجوقیان آسیای صغیر. رئیس دیوان تشریفات . (فرهنگ فارسی معین ).
امیر کردن . [اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امارت دادن . (ناظم الاطباء).
امیر ماضی . [ اَ رِ ] (ترکیب اضافی وضعی ) برخی از سلاطین را بعد از مرگشان با این نام خوانده اند: در تاریخ سامانیان امیراسماعیل سامانی و در ...
امیر صغیر. [ اَ رِ ص َ ] (اِخ ) لقب ابوالمناقب بن مستنصر، خلیفه ٔ عباسی بود. (از تجارب السلف ص 355). رجوع به ابوالمناقب و مبارک بن المستنصر ...
امیر عادل . [ اَ رِ دِ ] (اِخ ) به سبکتگین پدر سلطان محمود غزنوی اطلاق میشد. (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 491). رجوع به سبکتگین شود.
امیر شهید. [ اَ رِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چند تن ازپادشاهان را بعد از اینکه کشته شده اند باین نام خوانده اند، ازجمله ابونصر احمدبن اس...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۴ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.