اجازه ویرایش برای همه اعضا

بند

نویسه گردانی: BND
به معنی محل؛ مثل دربند. به لغت وند هم مراجعه بفرمائید. در مواردی ب و و در فارسی میتوانند جانشین یک دیگر باشند. مثل گاو و گاب در گویش مردم اصفهان. مثل بند و وند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
فاش کردن ناخواسته سری، خبری، ماجرائی را. از زبان یا دهان کسی پریدن ناگفتنی را. ناخواسته راست گفتن. آشکار کردن ناخودآگاه چیزی را که می بایست مخفی می...
گاهواره بند. [ هَْ رَ / رِ ب َ ] (اِمرکب ) قماط ۞ . (دهار). || (نف مرکب ) کسی که گاهواره ٔ طفل را بندد.
استخوان بند. [ اُ ت ُ خوا / خا ب َ ] (نف مرکب ) مُجبّر.آروبند. شکسته بند. || (اِ مرکب ) چوبهائی که بدان استخوان شکسته را بندند. صقیفه . (منتهی...
اسماعیل بند. [ اِ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان فراش بند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 57000 گزی باختر فیروزآباد، کنار راه فرعی فراش...
بند انداختن . [ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کندن موی چهره ٔ زنان بوسیله ٔ بند (نخ ). پیرایش موهای زاید صورت و ابرو. با بند کندن موی صورت و پای ...
بند برخاستن . [ ب َ ب َت َ ] (مص مرکب ) بند برخاستن از چیزی ؛ کنایه از دور شدن بند از آن چیز. (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ).- بند خموشی برخاس...
بند برداشتن . [ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از آزاد کردن . رها کردن . خلاص ساختن : از او بند برداشت تا کار خویش بجوید کند تیز بازار خویش .فردو...
بند برگرفتن . [ ب َ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بند گشودن . || از بند خلاص کردن . از قید رها کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
بند برنهادن . [ ب َ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مقید کردن . || قفل کردن . تنکیل . (فرهنگ فارسی معین ).
چهارپای بند. [ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است که انسان مجموعه ای از آن است . رجوع به چارپای بند شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.