 
        
            دادو
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        DʼDW
    
							
    
								
        در گویش خراسانی به نوزاد زیر یک سال گفته میشود. معمولاً در مکالمه های صمیمی بین افراد خانواده به کار میرود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        داد و فریاد. [ دُ ف َرْ ] (ترکیب  عطفی ،اِ مرکب ) از اتباع . داد و بیداد. هیاهو. داد و قال  داد و فریاد بلند شدن ، هیاهو راه  افتادن . بانگ  و شغب برخ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        داد و ستد کردن .[ دُ س ِ ت َ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) سودا کردن . معامله .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ای  داد و بیداد. [ اَ / اِ دُ ] (ترکیب  عطفی ، صوت  مرکب ) شبه  جمله ، برای  اظهار حسرت  و پشیمانی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        داد و فریاد کردن . [ دُ ف َرْ ک َ دَ ] (مص  مرکب ، اِ مرکب ) داد و بیداد کردن . هیاهو کردن . داد و فریاد راه  انداختن .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        داد و بیداد کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) عدل  کردن  و ستم  روا داشتن . انصاف  ورزیدن  و جور بکار بردن .  ||  فریاد کردن ، هیاهو کردن . جار و جنجال...