پای گذاردن از. [ گ ُ دَ اَ ] (مص مرکب ) فرود آمدن (؟). حرکت کردن (؟) : تنش را یکی پهلوانی قبای بپوشید و از کوه بگذارد پای .فردوسی .
خجالت کشیدن ، خجالت زده شدن.
مولوی در دیوان شمس بیتی دارد :
گر شکر را خبری بودی از لذت عشق - آب گشتی ز خجالت ننمودی شکری
• از زبان داریوش (به آلمانی: Es kündet Dareios der König) عنوان کتابی است از هایدماری کخ ایرانشناس اهل آلمان که در خصوص ایران باستان است. این کتاب تو...
بندقه ای از گِل. گلوله ای (فندق شکل) از گِل. رجوع شود به «بندقة».
توضیحات:
در فرهنگ اسلامی استخاره ای وجود دارد بنام «استخاره بوسیلۀ بنادق»، که ...
انفصال از خدمت "به معنای آن است که کارمند ... از خدمت در سازمان محروم میگردد"
خرقه از- گرفتن .[ خ ِ ق َ / ق ِ اَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از پیری یا مرشدی یا صوفئی یا رئیس قوم یا مریدی خرقه ٔ صوفیانه پوشیدن و بدست او و...
خرقه از- داشتن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) مرید کسی یا پیری بودن . (آنندراج ) : هر جا که سیه گلیم و شوریده سریست شاگرد من است خرقه ...