 
        
            آزر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼAZR
    
							
    
								
        آزَر (اوستایی) آزردن، اذیت کردن، آزارـ عذاب دادن
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        آذر برزین . [ ذَ رِ ب َ ] (اِخ ) نام  آتشکده ٔ ششم است  از هفت  آتشکده ٔ ایرانیان  و آن  را یکی  از خلفای  زردشت  ساخته  است  و گویند روزی  کیخسرو سوا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آذر بهرام . [ ذَ رِ ب َ ] (اِخ ) نام آتشکده ٔ سوم  از هفت  آتشکده ٔ بزرگ  پارسیان .  ||  نام  بنائی  قدیم  در همدان  که  اکنون  ویران  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عذر گفتن . [ ع ُ گ ُ ت َ ] (مص  مرکب ) معذرت  خواستن . پوزش  خواستن  : ولیک  عذر توان  گفت  پای  سعدی  رادر این  لجن  که  فروشد نه  اولین  پاییست .سعد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عذر دیدن . [ ع ُ دی  دَ ](مص  مرکب ) عادت  دیدن . در تداول  عامه  حائض  شدن  زن .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عذر شنیدن . [ ع ُ ش َ / ش ِ دَ ] (مص  مرکب ) پذیرفتن  اعتذار. قبول  اعتذار. پوزش  پذیرفتن  : مرغ  بیوقتی  سرت  باید بریدعذر احمق  را نمی باید شنید.مول...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عذر تقصیر. [ ع ُ رِ ت َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) پوزش خواهی . از گناه  :  انابت  مفید نباشد، نی  راه  بازگشتن  آنگاه  مهیا و نه  عذر تقصیرات  خواست...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عذر گویان . [ ع ُ ] (نف  مرکب ، ق  مرکب ) پوزش  جویان . عذرخواهان . پوزش طلبانه  : شدم  عذر گویان  برشخص  عاج به  کرسی  زر کوفت  بر تخت  ساج .سعدی  (ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عذر مقبول . [ ع ُ رِ م َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) عذر پسندیده  و موجه . (از آنندراج ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        برای تایین زمانی خاص
در زمانیکه روشنایی زحل قابل رویت باشد. 
برای یک سری جشن های زرتشتی
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.