اجازه ویرایش برای همه اعضا

آفرین

نویسه گردانی: ʼAFRYN
آفْرینَ (اوستایی) 1ـ ستودن، حمد کردن، آفرین گفتن. 2ـ دعای خیر
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
صورت آفرین . [ رَ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ صورت . آفریننده . خالق . واهب الصور. مصور. و بدین معانی در مورد باریتعالی به کار رود : روزی که آف...
آفرین نامه . [ ف َ م َ ] (اِخ ) نام منظومه ای و ظاهراً ببحر متقارب از ابوشکور بلخی : نگه کن که در نامه ٔ آفرین چه گوید سراینده ٔ پاکدین ...(راح...
بزرگ آفرین . [ ب ُ زُ ف َ ] (ن مف مرکب ) بزرگ آفریده شده . بزرگ خلقت . مخلوق عظیم و بزرگ : ز هر کشوری کرده شخصی گزین بزرگ آفرینش ، بزرگ آفرین...
گیهان آفرین . [ گ َ / گ ِ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ گیهان . خالق گیهان : شاید از اقبال و بخت تو که گیهان آفرین آفریند از پی ملک تو گیهان دگ...
شاه آفرین هندی . [ ف َ ن ِ هَِ ] (اِخ ) نام او شاه فقیراﷲاست . از بزرگان مجوس در لاهور بود و اسلام آورد و دیوان شعر فارسی دارد. در سال 1143 یا...
نوش‌آفرین انصاری استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر علوم کتابداری و اطلاع‌رسانی اهل ایران است.[۱] او، که پدرش دیپلمات وزارت امور خارجه بود، در پاییز ۱۳۱...
نوش‌آفرین انصاری استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر علوم کتابداری و اطلاع‌رسانی ایرانی است[۱] او که پدرش دیپلمات وزارت امور خارجه بود در پاییز ۱۳۱۸ د...
جان بجان آفرین تسلیم کردن . [ ب ِ ف َ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مردن . فوت کردن . درگذشتن از دنیا. متوفی شدن .
عفرین . [ ع ِ ف ِرْ ری ] (ع ص ، اِ) شیر ماده ٔ درشت خلقت . || لیث عفرین ؛ شیر بیشه و بیشه شیر. (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). || جانورک...
عفرین . [ ع ِ ] (اِخ ) نام نهری است در نواحی مصیصه ، که بسوی اعمال نواحی حلب جاری است . و در اخبار نام آن آمده است . (از معجم البلدان ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.