اجازه ویرایش برای همه اعضا

خان

نویسه گردانی: ḴAN
خان (صورت قدیم خاقان) واژهٔ ترکی مغولی به معنای رئیس قوم است که به سران قبائل ترک و مغول و بعدها ایرانی و همچنین برخی ملاکین و اربابان که دارای موقعیت خاص قومی بودند، اطلاق می‌شده‌است.

عنوان‌های مشابه در کشورهای اروپایی [ویرایش]

ایتالیا و اسپانیا: دن
بریتانیا: سر
فرانسه: کنت
خان‌های ایران [ویرایش]

خان‌های استان گیلان
خوانین لرستان
منابع [ویرایش]

خان در لغتنامه دهخدا
این یک نوشتار خُرد است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.
رده‌های صفحه: پادشاهیفئودالیسمرئیس‌های دولتدرجات نظامیلقب‌هاوام‌واژه‌های ترکیلقب‌های پادشاهی
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
مشیرالدوله "میرزا حسین‌خان سپهسالار"، یکی از صاحب منصبان و مدتی را بعد از امیرکبیر صدراعظم ایران در دربار ناصرالدین شاه بود. فهرست مندرجات ۱...
میرزا حسین‌خان مشیرالدوله سپهسالار اعظم مردی نام‌آشنا در تاریخ قاجار است که عده کثیری از مردم تهران و نیز ایران نام او را به‌خاطر مسجد و مدرسه سپهسالا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خوان . [ خوا / خا ] (اِ) ۞ طبق بزرگی را گویند که از چوب ساخته باشند چه طبق کوچک را خوانچه گویند. (برهان قاطع). سفره ٔ فراخ و گشاده . (ناظ...
خوان . [ خوا / خا ] (نف مرخم )مخفف خواننده و همواره بصورت مرکب استعمال میشود.- آفرین خوان ؛ آنکه تحسین کند. آنکه آفرین گوید : نظامی چو د...
خوان . [ خ ِ / خ ُ ] (معرب ، اِ) معرب خوان فارسی . هرچه بر وی طعام خورند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، اَخْوِنة، خون ...
خوان . [ خ َوْ وا ] (ع ص ) مرد دغل و ناراست . خائن . جنایتکار. || (اِ) شیر بیشه . || ماه ربیعالاول در جاهلیت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس...
خوان . [ خ ُ ] (ع اِ) ماه ربیعالاول در جاهلیت . خَوّان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خوان . [ خ ُوْ وا ] (ع اِ) ج ِ خائن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
چالش و نبرد
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.