اجازه ویرایش برای همه اعضا

سالم

نویسه گردانی: SALM
این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی اَبیش می باشد
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چاه سالم . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر که در 53 هزارگزی شمال باختری هندیجان کنار راه اتومبیل رو بهبه...
علی سالم . [ ع َ سا ل ِ ] (اِخ ) علی محمد سالم بن سالم . وی در سال 1312 هَ . ق . در قید حیات بود و مدتی در جامع احمدی در طنطا بخدمت علم مشغول ...
سالم پاشا. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به سالم بن سالم شرقاوی شود.
خفیف سالم . [خ َ ف ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام بحری از بحورعروضی بر وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن ، چون : چرخ انصاف را مدار تویی باغ اقب...
هر دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: آویاگرا ãviâgrâ (سنسکریت: ávyagra)****فانکو آدینات 09163657861
سالم تمیمی . [ ل ِ م ِ ت َ ] (اِخ )رجوع به سالم بن احمدبن سالم بن الصفر التمیمی شود.
سلطان سالم . [ س ُ ل ِ ] (اِخ ) ابومحمد سالم بن ادریس بن احمدبن محمد الحبوضی صاحب ظفار وی از آخرین پادشاهان حبوضی است پس از وی ملک به خان...
سالم البراد. [ ل ِ مُل ْ ب ُ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محدث است . و اسماعیل بن ابی خالد از او روایت کند. رجوع به ابوعبداﷲ شود.
سالم ترکمان . [ ل ِ م ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) اسم او محمود بیک از مشاهیر و معاریف ترکمان است شخصی بسیار آرمیده و خوشرفتار و مصاحب بود. بشعر شهرت ...
سالم سنهوری . [ ل ِ س ِ ] (اِخ ) رجوع به سالم بن محمد عزالدین بن محمد ناصرالدین السنهوری شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.