اجازه ویرایش برای همه اعضا

ترک

نویسه گردانی: TRK
tark: (دست برداشتن، رها کردن). همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: موکس muks (سنسکریت: muksa) ورج varj (سنسکریت) هندیس handis (اوستایی) اکت okat (سغدی)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ترک جوش . [ ت ُ ] (اِ مرکب ) گوشت نیم پخته . (برهان ) (ناظم الاطباء). لحم نیم خام چه ترکان نیم خام گذارند و می گویندگوشت مهرا قوت نمی باشد. (...
ترک چال . [ ت ُ ] (اِخ ) از کوهستانها و ییلاقهای شاه کوه و ساور است . رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 127 شود.
(زَ رِ /تَ رَ) (عامیانه:زهله ترک)ایجاد ترس شدید و آنی از رخدادی ناگهانی.
ترک دشت . [ ت ُ دَ ] (اِخ ) از دهات هزار جریب است . رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 124 و ترجمه وحید ص 166 شود.
ترک دره . [ ت ُ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوی آغاج که ، در بخش شاهین دژ شهرستان مراغه وبر سی و هشت هزار و پانصدگزی جنوب خاوری شاه...
ترک کلا. [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت سر که در بخش مرکزی شهرستان آمل و 4 هزارگزی خاور آمل قرار دارد. دشتی است معتدل و مرطوب...
ترک سوار. [ ت ُ س َ ] (ص مرکب ) فارس و اسب سوار. (ناظم الاطباء).
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: یوترازیک yutrāzik (yutr سنسکریت: ترک؛ با سغدی azik عادت)***فانکو آدینات 09163657861
چشم ترک . [ چ َ / چ ِم ِ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم تنگ که مقابل چشم فراخ است و مردم نژاد زرد و بعضی مردم دیگر بداشتن چ...
علی ترک . [ ع َ ی ِ ت ُ ] (اِخ ) (شیخ ...) در تاریخ حبیب السیر آمده است که شیخ محمود زنگی عجمی کرمانی نخستین بار به همراهی شیخ علی ترک ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۰ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.