خلط
نویسه گردانی:
ḴLṬ
(= مایع غلیظ سر و سینه) این واژه عربی نیست و در سنسکریت kheta به معنی مایع کف آلود سر و سینه بوده است. خلط در عربی با گویش xalt و به معنی آمیختن و آمیزش است؛ و این واژه با گویش xelt در عربی به کار نرفته است. پس این واژه، پارسی شده از سنسکریت است و بهتر است با «ت» نگاشته شود. ****فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
خلط اسود. [ خ ِ طِ اَوَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سوداء. مرة اسود. (یادداشت بخط مؤلف ) : فصدنا له عرقاً و نقصنا بدنه بدواء مسهل للخلط الاسود. (...
خلط بلغمی . [ خ ِ طِ ب َ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بلغم . (یادداشت بخط مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خلط مبحث کردن . [ خ َ طِ م َ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کلامی را بقصد مشاغبه یا سفسطه با کلام دیگر همراه کردن و یکی را جای دیگری نشاندن . (یادد...
گیاهان خلط آور
این گیاهان سبب آسان شدن یا سرعت گرفتن خروج ترشحات برنشی از برنشها و نای میشوند. اما، این اصطلاح نیز در عمل با بیدقتی مورد استفاده ق...
خلطهای چهارگانه (اخلاط اربعه یا گشنهای چهارگانه) هر چهار مزاج از مردم (گرم و سرد و تر و خشک)[۱]؛ هر یک از چهار مایع در تن جاندار، که ریشه و اساس پزش...
خلت . [ خ ُل ْ ل َ ] (ع اِمص ) دوستی . مهربانی . مصادقت . رفاقت . (یادداشت بخط مؤلف ). خلة. دوستی صادق : بدین کارها خدا مرا خلعت خلت داد. (قص...
خلت آباد. [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حاجیلو بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان . دارای 154 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات ، حبوب...
خلت آباد. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک . دارای 318تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، ان...