اجازه ویرایش برای همه اعضا

حرف

نویسه گردانی: ḤRF
(= سخن) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ ژای žây (سغدی)، 2ـ پاراگ pârâg (کردی: pârâv)، 3ـ آژک ãžak (سنسکریت: ãĉakŝ) ****فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حرف به حرف . [ ح َ ب ِ ح َ ] (ق مرکب ) طابق النعل بالنعل . حذو نعل بنعل . حرفاً بحرف .- حرف به حرف خواندن ؛ بدقت و بتمام خواندن : زن زنی ...
ازمک (نام علمی: Lepidium draba L. پیش از این: Cardaria draba) یکی از گیاهان است. ازمک دارای گل های کوچک سفید رنگ است که به صورت خوشه در کنار هم قرار گ...
کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آید رها کن حرف بشمرده که حرف بی شمار آمد. 1- دوست گرامی در واژه نامه وآزه را مدخل نهاده و معنی می کنند نه بیت کامل...
بی حرف . [ ح َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی سخن و بدون تکلم . || بدون رد کردن . || بدون شک . || فوراً و فی الفور. (ناظم الاطباء).- بی حرف پ...
حرف زن . [ ح َ زَ ] (نف مرکب ) حَرّاف . متکلم . زبان آور. ترجمان . (فرهنگ رازی ).
حرف شنو. [ ح َ ش ِ ن َ / نُو ] (نف مرکب ) کسی که تحت تأثیر سخن قرار گیرد. دهن بین . در بزرگسالان صفت مذموم است و در کودکان صفت مدح است : ...
حرف حق . [ ح َ ف ِ ح َق ق / ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف نورانی . رجوع به آن کلمه شود. || بیان درست . سخن درست . سخن صحیح . رجوع به ...
حرف گیر. [ ح َ ] (نف مرکب ) عیب گیرنده . عیب گیر. خطابگیر. خطاگیرنده . (شرفنامه ٔ منیری ). خرده گیر. نقاد سخن . ناقد. نکته گیر در گفتار. عیب جوی در ...
حرف مد. [ ح َ ف ِ م َدد ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف عله است هنگامی که ساکن باشد و حرکت حرف پیش از آن هم جنس وی باشد، پس هر حرف مد ح...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.